گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

چرا میل دل آزاری نداری

مگر با ما سر یاری نداری

ترا در دلبری صنعت تمام است

ولیکن رسم دلداری نداری

شد از جور تو ویران خانه دل

چرا آهنگ معماری نداری

بصید خانگی قانع شو امروز

که ذوق صید بازاری نداری

نمیپرسی گرفتاران خود را

چرا گو خود گرفتاری نداری

دل از بیمار چشمت گشت بیمار

چرا میل پرستاری نداری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جهان ملک خاتون

نگارا رسم دلداری نداری

دمی با ما سر یاری نداری

دل مسکین من گشت از غمت خون

تو خود آئین غمخواری نداری

رهی غیر از جفاجویی نجویی

[...]

رفیق اصفهانی

نظر سوی دل افگاری نداری

اگر داری بمن باری نداری

نظر داری بمن از بس تغافل

چنان داری که پنداری نداری

جفا گفتم نداری داری اما

[...]

اقبال لاهوری

چو بلبل نالهٔ زاری نداری

که در تن جان بیداری نداری

درین گلشن که گلچینی حلال است

تو زخمی از سر خاری نداری

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه