بگو چگونه دهم شرح آرزومندی
که گر بیان کنمت حال خویش نپسندی
چه باشد ار نظری سوی ما کنی ز کرم
ز بندگان گنه آید ز تو خداوندی
چو من ز جان و دلم بنده درت جانا
در وصال به رویم بگو چرا بندی
تو آن به جای من خسته دل مکن [که] اگر
کسی به جای تو آن را کند تو نپسندی
دلا نگار ندارد سر وفا با من
به دام زلف پریشان او چه در بندی
ز جستجو ننشستی تو تا مرا آخر
در آتش غم هجران دلبر افکندی
جهان چو بر دل خلقست این چنین شیرین
بگو چرا ز جهان مهر خویش برکندی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر درباره آرزوها و عشق خود با معشوق صحبت میکند. او به دشواری بیان احساساتش اشاره میکند و میگوید که اگر حال خود را بگوید، معشوق نخواهد پسندید. شاعر از معشوق میخواهد که نگاهی به او کند و از آنجا که خود را بندهای از بندگان میداند، انتظار لطف و کرم او را دارد. او ابراز میکند که در عشق و وصال به عشقش گرفتار است و از بند معشوق خسته است. همچنین، شاعر به این حقیقت اشاره میکند که دلش امید و وفای دیگری نمیبیند و در آتش غم جدایی میسوزد. در نهایت، او از معشوق میپرسد که چرا از دنیای شیرین دوری میکند.
هوش مصنوعی: بگو چطور میتوانم آرزوهایم را بیان کنم، در حالی که اگر آنها را بگویم، خودم از وضعیتم راضی نخواهم بود.
هوش مصنوعی: اگر با لطف و کرمت نگاهی به ما بیندازی، حتی گناهکاران هم میتوانند از درگاه تو رحمت بگیرند و تو را به عنوان پروردگار و صاحبان لطف بشناسند.
هوش مصنوعی: من به عشق و وجودت بندگی میکنم، ای جانا. در لحظات وصال، چرا چهرهام را نمیبینی و به من توجهی نمیکنی؟
هوش مصنوعی: تو به خاطر من ناراحت نباش، چون اگر کسی به جای تو این کار را انجام دهد، تو آن را نمیپسندی.
هوش مصنوعی: ای دل، نمیتوانی به کسی اعتماد کنی که وفا ندارد. در دام زلفهای پریشان او، چه فایدهای دارد که در بند باشی؟
هوش مصنوعی: تو از جستجو و تلاش دست نکشیدی تا اینکه در میان آتش غم جدایی از محبوبم مرا رها کردی.
هوش مصنوعی: اگر جهان همچون دل مردم اینچنین زیبا و شیرین است، پس بگو چرا از محبت و دوستی جهان روی برگرداندی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خدایگان افاضل رشید دولت و دین
جهان سروری و عالم هنرمندی
زبیم آنکه خداوند را ملال بود
دراز می نکنم شرح آرزومندی
ایا بلطف بفرزندیم پذیرفته
[...]
چه باز در دلت آمد که مهر برکندی
چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی
ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
هنوز وقت نیامد که بازپیوندی
بود که پیش تو میرم اگر مجال بود
[...]
نمازِ شام رسید ای بتِ سمرقندی
بساز چنگ و بزن پرده نهاوندی
اگر چو چنگ بننوازیم روا نبود
که چون بریشمم از پای و سر فروبندی
کرشمهای کن و بَشکی بزن چه باشد اگر
[...]
ببر دل از همه خوبان، اگر خردمندی
به شرط آنکه در آن زلف دلستان بندی
هر آن نظر که به دیدار دوست کردی باز
ضرورتست که از دیگران فرو بندی
اگر به تیغ تو را میتوان برید از دوست
[...]
به سمع معجری ای پیک عاشقان برسان
حدیث شوق ملاقات و آرزمندی
ز بعد آنکه زدی حلقه بر در و خود را
در آن جناب همایون چو حلقه افکندی
بگویش این قدر از من که ای به رتبت و فضل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.