گنجور

 
جهان ملک خاتون

بگو چگونه دهم شرح آرزومندی

که گر بیان کنمت حال خویش نپسندی

چه باشد ار نظری سوی ما کنی ز کرم

ز بندگان گنه آید ز تو خداوندی

چو من ز جان و دلم بندهٔ درت جانا

درِ وصال به رویم بگو چرا بندی

تو آن به جای من خسته دل مکن [که] اگر

کسی به جای تو آن را کند تو نپسندی

دلا نگار ندارد سر وفا با من

به دام زلف پریشان او چه در بندی

ز جستجو ننشستی تو تا مرا آخر

در آتش غم هجران دلبر افکندی

جهان چو بر دل خلقست این چنین شیرین

بگو چرا ز جهان مهر خویش برکندی

 
 
 
جدول انگلیسی
شهید بلخی

مرا به جان تو سوگند و صعب سوگندی

که هرگز از تو نگردم نه بشنوم پندی

دهند پندم و من هیچ پند نپذیرم

که پند سود ندارد به جای سوگندی

شنیده‌ام که بهشت آن کسی تواند یافت

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

خدایگان افاضل رشید دولت و دین

جهان سروری و عالم هنرمندی

زبیم آنکه خداوند را ملال بود

دراز می نکنم شرح آرزومندی

ایا بلطف بفرزندیم پذیرفته

[...]

سعدی

چه باز در دلت آمد که مهر برکندی

چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی

ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست

هنوز وقت نیامد که بازپیوندی

بود که پیش تو میرم اگر مجال بود

[...]

حکیم نزاری

نمازِ شام رسید ای بتِ سمرقندی

بساز چنگ و بزن پرده نهاوندی

اگر چو چنگ بننوازیم روا نبود

که چون بریشمم از پای و سر فروبندی

کرشمه‌ای کن و بَشکی بزن چه باشد اگر

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
اوحدی

ببر دل از همه خوبان، اگر خردمندی

به شرط آنکه در آن زلف دلستان بندی

هر آن نظر که به دیدار دوست کردی باز

ضرورتست که از دیگران فرو بندی

اگر به تیغ تو را می‌توان برید از دوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه