بیا که بی تو ندارد دل من اسبابی
به هر جهت که نظر می کنم به هر بابی
به چشم شوخ تو سوگند می خورم شبها
نیامدست به چشمم ز عشق تو خوابی
لب تو چشمه نوش است و من چنین تشنه
به جان تشنه فروهل ز لعل خود آبی
سر دو زلف تو تاب دل من مسکین
مده به زلف پر آشوب خویشتن تابی
که بیش از این نبرد دل ز مردم هوشیار
چرا که بحر غمت [را] نبوده پایابی
شب دو زلف تو تاریک و ره نمی دانم
مگر برآیدم از روی دوست مهتابی
مرا تو مردمک دیده ی جهان بینی
که دیده سجده دو کس را دورن محرابی
به درد دل ز طبیبم طلب کردم
مرا ز لعل تو فرمود جام جّلابی
جواب داد که در صبر کام می یابند
به جان تو که مرا نیست بیش ازین تابی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دلتنگی و عشق خود به محبوبش سخن میگوید. او میگوید که بدون وجود محبوب، دلش آرامش ندارد و هر زمان به او فکر میکند، خواب و آرامش را فراموش میکند. لب محبوبش را مانند چشمهای شیرین میداند و خود را در برابر تشنگی عشقش عاجز میبیند. وی از زلفهای محبوبش صحبت میکند که دلش را به هم میزند و میگوید که به خاطر غم و دلتنگیاش نمیتواند تاب بیاورد. در نهایت، شاعر به سختیهای عشق اشاره میکند و از طبیب در مورد درد دلش کمک میطلبد، جایی که پزشک به او میگوید با صبر میتواند به آرامش برسد، اما او میگوید که توان تحمل بیشتری ندارد.
هوش مصنوعی: بیایید که دل من بدون تو هیچ چیز ندارد. به هر سو که نگاه میکنم، در هر جایی چیزی نمیبینم.
هوش مصنوعی: به چشمان پر از شیطنت تو قسم میخورم که ای عشق، شبها خواب به چشمانم نیامده است.
هوش مصنوعی: لب تو مانند چشمهای از شراب و نوشیدنی است و من با جان تشنهام، از زیبایی لبت جانی تازه میگیرم.
هوش مصنوعی: با ناز و پیچش های موهایت، دل سست و بیچاره من را نرنجان. از درهمی و آشفتگی موهایت يك دلربایی و بیقراری بیشتر از این نخواهم.
هوش مصنوعی: دل را بیشتر از این به تجربههای دشوار از افراد باهوش و آگاه مشغول نکن، زیرا غم تو انتهایی ندارد و همیشه در عمق خود ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: در شب، تاریکی زلفهای تو را میبینم و نمیدانم چطور باید در این راه بروم، مگر اینکه چهرهی دوست مانند ماه روشن شود و راه را به من نشان دهد.
هوش مصنوعی: تو برای من همچون مردمک چشم در دنیای بینایی هستی که سجده دو نفر را در درون محراب میبیند.
هوش مصنوعی: از پزشک خواستم که به درد دل من گوش دهد، او گفت که از عشق تو به من یک جام شراب بیاورید.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که در صبر و شکیبایی، به خواسته و نتیجهای دست پیدا میکنند. اما برای من، بیشتر از این دیگر طاقت و تحملی نبودهاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو خون خلق بریزی و روی درتابی
ندانمت چه مکافاتِ این گنه یابی
تَصُدُّ عَنّی فِی الجَوْرِ وَ النّویٰ لٰکِن
إِلَیْکَ قَلْبی یا غایَةَ المُنَیٰ صابِ
چو عندلیب چه فریادها که میدارم
[...]
اگر عنانِ عنایت به سوی ما تابی
مگر بود که مرا زنده باز دریابی
عجب اگر اجلم مهلتِ وصال دهد
مگر که دیر نیایی و زود بشتابی
بیا کز آتشِ فرقت چو ژاله میبارد
[...]
چه پیکری؟ که ز پاکی چو گوهر نابی
زهی، سعادت آن خفته کش تو هم خوابی
نقاب طرهٔ شبرنگ زیر چهره چه سود؟
که چون ستارهٔ روشن ز زیر میتابی
دلم ز پستهٔ تنگ تو چون براندیشد
[...]
ز زلف و روی تو خواهم شبی و مهتابی
که با لب تو حکایت کنم زهر بابی
خیال روی تو چون جز بخواب نتوان دید
شب فراق دریغا اگر بود خوابی
کنونک تشنه بمردیم و جان بحلق رسید
[...]
گل در بهارست چون آفتابی
زد لاله زان رو بر آتش آبی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.