تا به کی در پا کشد زلفت دل مسکین من
رحمتی بر حال ما کن ای مه و پروین من
چون من از دنیا و عقبا مهر تو بگزیده ام
نور چشمم از چه رو رفتی چنین در کین من
رویم از درد فراقت زرد و اشک دیده سرخ
یک نظر فرما خدا را بر رخ رنگین من
تا ببینی خون دل بر رویم از هجران روان
بو که باری رحمت آری بر تن مسکین من
تا به کی بر پشت طاقت بار هجران می نهی
از وصالت شاد کن جانا دل غمگین من
خسته هجران منم یک شب گذر کن سوی ما
شمع مومین دان ببین چون سوخت بر بالین من
دلبرا فرهادسان چون جان شیرین دربرت
کرده ام از من مشو دور ای چو جان شیرین من
گفتمش دل را ببردی قصد جانم می کنی
در جوابم گفت آری این بود آیین من
چشم مستش خون جان ما بخورد اندر جهان
با دو زلف کافرش گفتم بیا در دین من
بر دو چشم شیرگیرش خون جان ما بخورد
پس چرا از ما رمید آن آهوی مشکین من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و غم جدایی معشوق خود سخن میگوید و از او خواهش mercy و رحمت میکند. او به زیباییهای محبوبش اشاره کرده و حسرت دوری را به تصویر میکشد. شاعر از ناتوانیاش در تحمل بار فراق میگوید و میخواهد که محبوب یک بار هم که شده نگاهی بر او بیندازد تا درد دلش را ببیند. او به آرامش و شادیای که با وصل محبوب به دست میآورد، اشاره میکند و از او میخواهد که به سوی او بیاید و حال او را تسکین بخشد. در نهایت، شاعر به عشق و وابستگی شدیدش به محبوب اشاره کرده و با احساساتی عمیق به جستجوی وصال او میپردازد.
هوش مصنوعی: دل بیچارۀ من از زلف تو در عذاب است و تا کی باید این درد را تحمل کند؟ ای ماه و ستاره پروین، لطفی کن و به حال ما رحم کن.
هوش مصنوعی: از آن جا که من محبت تو را بر همه چیز در دنیا و آخرت انتخاب کردهام، نمیدانم چرا اینگونه با کینه و خشم از من دور شدهای.
هوش مصنوعی: صورت زردم به خاطر درد دوری توست و چشمانم از اشک قرمز شده است. خدا را، یک بار به چهرهی زیبا و رنگین من نگاه کن.
هوش مصنوعی: تا ببینی که چقدر از دوری و جدایی دلم داغ داغ است، پس به من رحم کن و بر جسم بیچارهام نیکی کن.
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی بر دوش خود بارِ دوری از محبوب را تحمل کنی؟ جانِ شاد من را با وصالت خوشحال کن، ای عزیز! دل من آنقدر غمگین است.
هوش مصنوعی: من از دوری و جدایی خسته و بیتابم. یک شب به سوی ما بیا و شعلهی وجودم را ببین که چگونه در حال سوختن است.
هوش مصنوعی: عزیز من، همچون فرهاد که جانش را برای شیرین داده، من هم تو را در قلب خود جای دادهام. از من دور نشو، ای کسی که مانند جان شیرینم به من نزدیک هستی.
هوش مصنوعی: به او گفتم که قلبم را از من بردهای و قصد جانم را داری. او در جواب گفت: بله، این همان چیزی است که من همیشه انجام میدهم.
هوش مصنوعی: چشمان مست او جان ما را به درد میآورد و در جهان با دو زلف نامتعارفش، به او گفتم که بیا و به مذهب من بپیوند.
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و دلربای او، جان ما را به شدت تحت تاثیر قرار داد، اما با این حال چرا از ما دوری میکند و فرار میکند، ای آهوی خوشبو و جذاب من؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوستان را من زره پنداشتم بودند هم
لیک بهر دشمنان جاهل بیدین من
راست خواهی تیرشان پنداشتم در راستی
همچنان بودند لیکن در دل غمگین من
گفت هرکس که نکوعهدان دلی دارند پاک
[...]
ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من
آخرت رحمی نیاید بر دل مسکین من
سوزناک افتاده چون پروانهام در پای تو
خود نمیسوزد دلت چون شمع بر بالین من
تا تو را دیدم که داری سنبله بر آفتاب
[...]
اهل معنی گرچه خاموشند از تحسین من
غوطه در خون می زنند از معنی رنگین من
سکته بی دردی از خواب عدم سنگین ترست
ورنه خون مرده گردد زنده از تلقین من
در جگرگاه نواسنجان این بستانسرا
[...]
تا فلک بر باد ناکامی دهد تسکین من
همچو اخگر پنبه بیرون ریخت از بالین من
بیخودی را رونق بزم حضورم کردهاند
رنگهای رفته میبندد چو شمع آیین من
گرد رفتارت پری افشاند در چشم ترم
[...]
وقت مرگ آمد ز رحمت بر سر بالین من
تلخ شد کام حسود از مردن شیرین من
او پی جور و جفا، من بر سر مهر و وفا
من به فکر مهر او، او در خیال کین من
دلبری رسم وی و عاشق کشی قانون وی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.