وقت مرگ آمد ز رحمت بر سر بالین من
تلخ شد کام حسود از مردن شیرین من
او پی جور و جفا، من بر سر مهر و وفا
من به فکر مهر او، او در خیال کین من
دلبری رسم وی و عاشق کشی قانون وی
عاشقی کیش من و حسرت کشی آیین من
کاش آن دیر آشنا با خنجر آید بر سرم
تا مگر از دل برآید حسرت دیرین من
تنگ شکر تلخ کام از خندهٔ شیرین او
گلبن تر سرخ روی از گریهٔ رنگین من
چون ز صحن گلستان گلهای رنگین میدهد
تازه میگردد جراحات دل خونین من
دوش بوسیدم لب نوشین آن مه را به خواب
خواب شیرین چیست تعبیر شب دوشین من
گفتم از نیش جدایی جان من بر لب رسید
گفت سهل است ار شبی بوسی لب نوشین من
گفتم آهنگ جنون دارد دلم، خندید و گفت
بایدش زنجیر کرد از طرهٔ مشکین من
گر فروغی دیدن خوبان نبودی در نظر
هیچ عالم را ندیدی چشم عالم بین من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حالتهای درونی خود در آستانه مرگ میپردازد و احساسات عشق و حسرت را توصیف میکند. او از تلخی حسادت دیگران نسبت به مرگ شیرین خود سخن میگوید و به دوگانگی عشق و درد جدایی اشاره میکند. شاعر به دلبری معشوق و سرنوشت غمانگیز عاشقان اشاره میکند و آرزوی دیدار دوباره او را دارد. در انتها، از زیباییهای عشق و حسرت ناشی از جدایی صحبت میکند و به تأثیر عمیق عشق بر روح و دل عاشق اشاره مینماید.
هوش مصنوعی: زمانی که مرگ فرا میرسد، بر اثر رحمت و لطفی که به من میشود، در کنار من قرار میگیرد، اما در آن لحظه حسودان به خاطر مرگ شیرین من، تلخکام و ناراحت میشوند.
هوش مصنوعی: او به دنبال بیرحمی و ظلم است، در حالی که من به عشق و وفاداری پایبندم. من مشغول فکر کردن به محبت او هستم، در حالی که او در پی انتقام است.
هوش مصنوعی: محبوب بودن و دلبری کردن، ویژگیهای اوست و کشتن عاشقان، قانونی است که او برای خود دارد. اما من در عشق پیرو و دنبالهرو او هستم و حسرت و غمخواری در دل من، نشانهی وفاداری و آیین عشق من است.
هوش مصنوعی: کاش کسی که سالها با او آشنا بودم، با یک خنجر به سرم بیاید تا شاید حسرتی که در دلم دارم، از بین برود.
هوش مصنوعی: دل تنگ و شاداب من با لبخند دلنشین او شیرینتر میشود و در عوض، گلهای رخت سرخ و زیبا با اشکهای من رنگ میگیرند.
هوش مصنوعی: وقتی از باغ گل، گلهای زیبا و رنگارنگ به من میرسد، زخمهای دل غمگینم تازه و شفا مییابند.
هوش مصنوعی: دیشب لبهای شیرین آن معشوق را بوسیدم. حالا خوابام را نمیتوانم تعبیر کنم، چرا که شب گذشته برای من چه تعبیر خاصی دارد.
هوش مصنوعی: گفتم جدایی مانند نیش زهر میزند و روحم را به لب میرساند، او در پاسخ گفت: آسان است، اگر یک شب لب شیرین مرا ببوسی، همه چیز فراموش میشود.
هوش مصنوعی: دل من حالت دیوانگی دارد، او خندید و گفت باید آن را با زنجیری ببندند که از موی سیاه من ساخته شده است.
هوش مصنوعی: اگر زیباییهای خوبان را در نظر نمیدیدی، هیچ عالم و دانشمندی را نمیتوانستی با چشم دل و بینش خود ببینی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوستان را من زره پنداشتم بودند هم
لیک بهر دشمنان جاهل بیدین من
راست خواهی تیرشان پنداشتم در راستی
همچنان بودند لیکن در دل غمگین من
گفت هرکس که نکوعهدان دلی دارند پاک
[...]
ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من
آخرت رحمی نیاید بر دل مسکین من
سوزناک افتاده چون پروانهام در پای تو
خود نمیسوزد دلت چون شمع بر بالین من
تا تو را دیدم که داری سنبله بر آفتاب
[...]
تا به کی در پا کشد زلفت دل مسکین من
رحمتی بر حال ما کن ای مه و پروین من
چون من از دنیا و عقبا مهر تو بگزیده ام
نور چشمم از چه رو رفتی چنین در کین من
رویم از درد فراقت زرد و اشک دیده سرخ
[...]
اهل معنی گرچه خاموشند از تحسین من
غوطه در خون می زنند از معنی رنگین من
سکته بی دردی از خواب عدم سنگین ترست
ورنه خون مرده گردد زنده از تلقین من
در جگرگاه نواسنجان این بستانسرا
[...]
تا فلک بر باد ناکامی دهد تسکین من
همچو اخگر پنبه بیرون ریخت از بالین من
بیخودی را رونق بزم حضورم کردهاند
رنگهای رفته میبندد چو شمع آیین من
گرد رفتارت پری افشاند در چشم ترم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.