آن سرو بین که بر لب جوی ایستاده است
وآن زلف بین که بر رخ چون مه نهاده است
آن غمزه بین که بسته ره خواب ما به سحر
و ابرو نگر که شست کمان را گشاده است
تا مرغ جان ز پای درآید حذر بکن
ای دل که ترک عربده جومست باده است
کامم نداد آن دهن تنگ چون شکر
دلبر به چشم شوخ دل از من ستانده است
کارم به کام دشمن و بارم به دل مگر
مادر مرا ز بهر چنین روز زاده است
شه رخ مزن به اسم شهم بیش از این که دل
در عرصه ی جفای تو مسکین پیاده است
حال جهان چو پرسی و گویم که حال چیست
خون در دلم ز غصه دهر ایستاده است
رخساره ام به خون جگر گشت زرنگار
تا دیده را نظر به زنخدان ساده است
دیگر نیامدش دو جهان در نظر دلم
تا چشم جان بدان رخ چون مه فتاده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیبایی و دلربایی محبوبش صحبت میکند. او به تصویری از محبوب اشاره میکند که در کنار جویی ایستاده و زلفش به مانند مه بر چهرهاش افتاده است. این محبوب با غمزگی که خواب را از وی میرباید و ابروانی همچون کمان دارد، دل شاعر را به شدت میفریبد. شاعر از درد و غم ناشی از این عشق سخن میگوید و میگوید که دلش در کار دشمنی است و از غصههای روزگار رنج میبرد. در نهایت، او به زیبایی محبوبش و تأثیر عمیق او بر زندگیاش اشاره میکند و میگوید که دیگر چیزی برایش اهمیت ندارد، جز چهره محبوبش.
هوش مصنوعی: سروی را ببین که کنار جوی آب ایستاده و زلفی را مشاهده کن که مانند ماه بر چهرهاش آویزان است.
هوش مصنوعی: به آن جذابیت و زیبایی نگاه کن که در صبح، خواب ما را به هم زده است و به ابرویش توجه کن که مانند کمانی که کشیده شده، حالا رها شده و آزاد شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که نفس از بدن خارج میشود، ای دل، مراقب باش و احتیاط کن؛ زیرا آن لحظه، زمانی است که ممکن است شراب خودخواهی را رها کنی.
هوش مصنوعی: آرزوها و خواستههایم را برآورده نکرد، زیرا دهانش بسیار تنگ و بسته است. مانند شیرینیای که دلبر به من میدهد، این دل شیطنتآمیز از من همه چیز را گرفته است.
هوش مصنوعی: من در زندگیام به خواستههای دشمن مبتلا شدهام و بار مشکلاتم بر دوش دلم سنگینی میکند، آیا مادر مرا برای چنین روزهای سختی به دنیا آورده است؟
هوش مصنوعی: ای سلطان، بیش از این بر من نرمایید؛ زیرا دل من در میانهی سختیهای شما، همچون یک مسکین و بیپناه است.
هوش مصنوعی: اگر از من حال دنیا را بپرسی، باید بگویم که در درونم خون از غصههای زندگی متوقف شده است.
هوش مصنوعی: صورت من به خاطر درد و رنجی که کشیدهام، زینت و زیبایی خاصی پیدا کرده است، تا آنجا که چشمها تنها زیبایی ساده و دلنشینی را میبینند که در چهرهام وجود دارد.
هوش مصنوعی: دیگر دنیا برای دلم مهم نیست، چون چشم جانم تنها با دیدن آن چهره زیبا مانند ماه، روشن و شاداب شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن سرو ناز کز چمن جان دمیده است
شاخ گلی بصورت او کس ندیده است
آن نوغزال با من مجنون انیس بود
اکنون چه دیده است که از من رمیده است
با کس نگفته ام غم عشقش مگر صبا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.