دل ضعیف مرا در دو زلف خود جا کن
نشیمنیش خدا را به زلف شیدا کن
طبیب گشت ملول از من ضعیف نحیف
بیا و یک دمش از وصل خود مداوا کن
دلم به دست جفا دادی و نبخشودی
به عذرهای گذشته یکی مدارا کن
در وصال ببستی ز روی ما ز چه روی
چو حلقه سر به درت می زنیم در وا کن
مدار نور دریغ از دلم چو آئینه
بیا و رخ به رخ دلبر مه آسا کن
شرابخانه امید دل خراب از غم
ز دولت شب وصلت بیا و احیا کن
بیا که دور ز رویت جهان نمی بینم
به ماه روی خودم هر دو دیده بینا کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا و دیده جانم به وصل بینا کن
به بوی زلف خودم دلبرا توانا کن
به روی چون گلت ای گلعذار سیم اندام
زبان بلبل جان را به طبع گویا کن
چو بسته ام دل خود را به زلف سرکش تو
[...]
نظر به زلف و خط آن بهشت سیما کن
شکسته قلم صنع را تماشا کن
مشو غبار دل خلق چون کتابت خشک
به اهل عشق در ایام خط مدارا کن
پیاله از قدح لاله می توان کردن
[...]
عمو به حالت من چشم مرحمت واکن
بیا و قاسم دلخسته را تماشا کن
گرفته تنگ به حالم سپاه سنگین دل
نظر به قاسم و سپر هجوم اعدا کن
به جز تو هیچ کس اندر غم یتیمان نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.