گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

بیا و دیده جانم به وصل بینا کن

به بوی زلف خودم دلبرا توانا کن

به روی چون گلت ای گلعذار سیم اندام

زبان بلبل جان را به طبع گویا کن

چو بسته ام دل خود را به زلف سرکش تو

دری ز وصل نگارا به روی او وا کن

ز هجر چشمه ز چشمم روان شدست بیا

درون دیده ما همچو سرو مأوا کن

ز درد عشق دلا گر پناه می طلبی

پناه در شکن زلف یار پیدا کن

به چشم جان به رخ خوب او ببین و زکات

ز لعل دلکش او بوسه ای تمنّا کن

ز روی لطف نگارا تو بنده ی خود را

درون خاطر عاطر به گوشه ای جا کن

دلا ز آتش هجران بسان عود بسوز

جهان به آب دو دیده بسان دریا کن