از درد منال ای دل چون نیست تو را درمان
هر درد بود در دل درد تو بود بر جان
هستی تو طبیب دل با کس نتوانم گفت
تو جانی و جان از دل چون درد کند پنهان
یا چاره دردم کن از وصل شبی جانا
یا دست به خونم کن و ز درد مرا برهان
هر چند بود مشکل دردی که دوایش نیست
این درد من مسکین پیش تو بود آسان
سامان نبود ما را از مایه سودایی
آن سر که در او سود است خود چون بودش سامان
آمد ز صبا بویی از گلشن جان باری
چون جنّت فردوس است امروز سرابستان
بسیار مخور غصّه چون عمر نمی ماند
داد طرب و شادی ای دل ز جهان بستان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دلتنگی و دردهای عاشقانهاش میگوید. او به درمان دردهای خود اشاره میکند و تأکید دارد که تنها عشق او میتواند این دردها را تسکین بخشد. اگرچه دردهایش عمیق و غیرقابل علاج هستند، اما نزد محبوبش به نظر آسان میآیند. شاعر از او میخواهد یا به وصالش برساند یا به طریقی او را از درد و رنجش رهایی بخشد. همچنین به تمایلات دنیا و عمر کوتاه انسان اشاره میکند و از دل میخواهد شادی و طرب را شاید با فراموشی غصهها جستوجو کند. او به زیباییهای دنیا نیز اشاره دارد و این زیباییها را مشوقی برای شاد بودن میداند.
هوش مصنوعی: ای دل، چرا برای درد من ناراحت هستی؟ چون هیچ دارویی برای درد تو وجود ندارد. هر دردی در دل من ناشی از درد تو است که بر جانم سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: تو مانند دکتر دل من هستی و نمیتوانم این را با کسی در میان بگذارم. تو زندگی من هستی و وقتی دل از درد پُر میشود، نمیتوانم آن را مخفی کنم.
هوش مصنوعی: ای محبوب، یا با وصل خود درمانم کن و یا به گونهای به من کمک کن که از درد و رنجی که دارم آزاد شوم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دردی که دارم بسیار سخت و بیدرمان است، اما برای من، درد و رنجی که در نزد تو دارم، به نوعی ساده و قابل تحمل شده است.
هوش مصنوعی: ما به خاطر وضعیت نابسامان خود، از آنجا که در آن سود و منفعتی وجود دارد، بینظمی و آشفتگی میبینیم. اگر آنجا سامان خوبی باشد، ما هم به خوبی و سامان خواهیم رسید.
هوش مصنوعی: نسیمی از سمت صبحگاه به مشام رسید که یادآور بهشت و زیباییهای روحافزاست. امروز، این سرزمین مانند بهشت فردوس میدرخشد و جذاب است.
هوش مصنوعی: بسیار غصه نخور چرا که عمر طولانی نیست. از زندگی لذت ببر و شادی را از این دنیا بگیر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دو رخ تو پروین وی دو لب تو مرجان
پروینت بلای دل مرجانت بلای جان
پشتم شده چون گردون اندر پی آن پروین
چشمم شده چون دریا اندر غم آن مرجان
دودی است مگر خطتگلبرگ در آن پیدا
[...]
جانان نکند هرگز، هرگز نکند جانان
شادان دل ما یکدم، یکدم دل ما شادان
هجرش چو کشد ما را، ما را چو کشد هجرش
صد جان بدهد وصلش، وصلش بدهد صد جان
دردم چو بود از پی، از پی چو بود دردم
[...]
هان! ای دلِ عبرتبین! از دیده عِبَر کن! هان!
ایوانِ مدائن را آیینهٔ عبرت دان!
یکره ز لبِ دجله منزل به مدائن کن
وز دیده دُوُم دجله بر خاکِ مدائن ران
خود دجله چنان گرید صد دجلهٔ خون گویی
[...]
چند از پی نان برپا در پیش کسان چون خوان
خاینده هردونی چون گوشت برای نان
ای روبه پرحیلت، تا کی چو سگان جویی
از بهر یکی من نان، دوری زیکی منان
تا چند کمیت می افتاده ترا در سر
[...]
رو مذهب عاشق را برعکس روشها دان
کز یار دروغیها از صدق به و احسان
حال است محال او مزد است وبال او
عدل است همه ظلمش داد است از او بهتان
نرم است درشت او کعبهست کنشت او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.