گنجور

 
جهان ملک خاتون

از درد منال ای دل چون نیست تو را درمان

هر درد بود در دل درد تو بود بر جان

هستی تو طبیب دل با کس نتوانم گفت

تو جانی و جان از دل چون درد کند پنهان

یا چاره دردم کن از وصل شبی جانا

یا دست به خونم کن و ز درد مرا برهان

هر چند بود مشکل دردی که دوایش نیست

این درد من مسکین پیش تو بود آسان

سامان نبود ما را از مایه سودایی

آن سر که در او سود است خود چون بودش سامان

آمد ز صبا بویی از گلشن جان باری

چون جنّت فردوس است امروز سرابستان

بسیار مخور غصّه چون عمر نمی ماند

داد طرب و شادی ای دل ز جهان بستان

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

ای دو رخ تو پروین وی دو لب تو مرجان

پروینت‌ بلای دل مرجانت‌ بلای جان

پشتم شده چون گردون اندر پی آن پروین

چشمم شده چون دریا اندر غم آن مرجان

دودی است مگر خطت‌گلبرگ در آن پیدا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
فلکی شروانی

جانان نکند هرگز، هرگز نکند جانان

شادان دل ما یکدم، یکدم دل ما شادان

هجرش چو کشد ما را، ما را چو کشد هجرش

صد جان بدهد وصلش، وصلش بدهد صد جان

دردم چو بود از پی، از پی چو بود دردم

[...]

خاقانی

هان! ای دلِ عبرت‌بین! از دیده عِبَر کن! هان!

ایوانِ مدائن را آیینهٔ عبرت دان!

یک‌ره ز لبِ دجله منزل به مدائن کن

وز دیده دُوُم دجله بر خاکِ مدائن ران

خود دجله چنان گرید صد دجلهٔ خون گویی

[...]

سراج قمری

چند از پی نان برپا در پیش کسان چون خوان

خاینده هردونی چون گوشت برای نان

ای روبه پرحیلت، تا کی چو سگان جویی

از بهر یکی من نان، دوری زیکی منان

تا چند کمیت می افتاده ترا در سر

[...]

مولانا

رو مذهب عاشق را برعکس روش‌ها دان

کز یار دروغی‌ها از صدق به و احسان

حال است محال او مزد است وبال او

عدل است همه ظلمش داد است از او بهتان

نرم است درشت او کعبه‌ست کنشت او

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه