ما ندانیم که کشتی غمت را رانیم
نام تو ورد زبانست و ز جانت خوانیم
گرچه ملّاح جهانیم به دریای غمت
چون وزد باد جفای تو به جان درمانیم
سرو سامان نبود مردم سودازده را
در غم عشق تو زان بی سر و بی سامانیم
وعده وصل همی داد مرا دلبر و باز
صبر فرمود مرا از وی اگر بتوانیم
جان شیرین جهت صحبت جانان باشد
تو مپندار که ما از تو به جان وامانیم
دردمندیم و لب لعل تو درمان منست
عمرها رفت که ما در پی آن درمانیم
گر به بوسیدن پایت بدهی فرمانم
تا بود جان به جهان بنده آن فرمانیم
گر کند دیده ی ما میل به رویی جز تو
در جهان راست که ما ناکس تردامانیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلتنگی شاعر نسبت به معشوقش است. شاعر به حال غمانگیز خود اشاره میکند و میگوید که نام معشوقش دائم در ذهن اوست. او با وجود اینکه در دریای محبت غرق شده، از بادهای ناگوار عشق رنج میبرد. شاعر بیان میکند که در عشق معشوقش سر و سامان ندارد و در انتظار وصال اوست. او تاکید میکند که هیچ چیز نمیتواند او را از عشق و دلباختگیاش دور کند و تنها امیدش در این دنیا درمان دردهایش، نزدیکی به محبوب است. در نهایت، شاعر ابراز میکند که حتی اگر فرمان بوسیدن پای معشوق را داشته باشد، بدون تردید اطاعت خواهد کرد و به او وفادار خواهد ماند.
هوش مصنوعی: ما نمیدانیم که چطور کشتی غمهایت را به ساحل برسانیم، اما نام تو همیشه بر زبان ماست و از اعماق وجودمان تو را میخوانیم.
هوش مصنوعی: هرچند ما ملوانان این دنیا هستیم و به دریای غم تو وارد شدهایم، زمانی که وزش باد بدعهدی تو به جان ما میرسد، درمانده و آسیبپذیر میشویم.
هوش مصنوعی: مردم دچار عشق تو به هیچ نتیجهای نرسیدند و در حالتی آشفته و بینظم به سر میبرند.
هوش مصنوعی: دلبر به من وعده وصل میدهد، اما دوباره از من میخواهد که صبر کنم و اگر بتوانیم، این صبر را داشته باشیم.
هوش مصنوعی: عشق و محبت ما به تو، به اندازهای عمیق است که جان ما آماده گفتوگو با توست. هرگز گمان نکن که ما از تو بینیازیم و از روح و جان خود نسبت به تو فاصله گرفتهایم.
هوش مصنوعی: ما در رنج و درد به سر میبریم و وجود تو، با لبهای زیبایت، تنها درمان درد ماست. سالها سپری شده و ما همچنان در جستجوی آن درمان هستیم.
هوش مصنوعی: اگر برای بوسیدن پایت اجازه دهی، جانم را در این دنیا فدای آن فرمان میکنم.
هوش مصنوعی: اگر چشم ما به غیر تو در این دنیا تمایل پیدا کند، حقیقتاً باید بگوییم که ما بیعرضه و ناچیز هستیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر تو مستی بر ما آی که ما مستانیم
ور نه ما عشوه و ناموس کسی نستانیم
یوسفانند که درمان دل پردردند
که ز مستی بندانند که ما درمانیم
ور بدانند حق و قیمت خود درشکنند
[...]
خلق در ملک خدای از همه جنسی باشد
حاکمان خرده نگیرند که ما رندانیم
گر کسی را عملی هست و امیدی دارد
ما گداییم درین ملک نه بازرگانیم
ما گدای در جانان نه برای نانیم
دل بدادیم وبجان در طلب جانانیم
پای ما بیخ فرو برده بخاک در دوست
چون درخت ازچه بهر باد سری جنبانیم
روز وشب در طلب دایره جمعیت
[...]
ما چو قطع نظر از روی نکو نتوانیم
دل به بیهوده بدگوی چرا رنجانیم
محرمی کو که به صاحب غرض از ما گوید
که دگر در حق ما هرچه تو گونی آنیم
زاهد آن به که گذارد به سر خود ما را
[...]
گرچه در طور شریعت همه مأمورانیم
لیک در غور حقیقت همه ما میرانیم
هست امیدی که بناگاه بمقصود رسیم
که درین راه نرنجیم و نمی رنجانیم
گرچه راه خطرست این و توکل کردیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.