ما چو قطع نظر از روی نکو نتوانیم
دل به بیهوده بدگوی چرا رنجانیم
محرمی کو که به صاحب غرض از ما گوید
که دگر در حق ما هرچه تو گونی آنیم
زاهد آن به که گذارد به سر خود ما را
زآنکه ما مصلحت خود به ازو میدانیم
بیش از آن نیست که او دامن آلوده ز خلق
باز می پوشد و ما باز نمی پوشانیم
به دهانت که به از قند مکرر باشد
هر حدیثی که از آن لب به دهان می رانیم
ای دل آن به که نگونی مرض خود به طبیب
که ویته صبر بفرماید و ما نتوانیم
تا نیابد کس ازین عارض ما وجه وقوف
رنگ رخساره به خون مژه میشویانیم
ما نه آنیم که گر خاک شود قالب ما
گرد سودای تو از دامن جان افشانیم
خلق گویند که رندست و نظر باز کمال
هرچه گوینده به روی تو که صد چندانیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر تو مستی بر ما آی که ما مستانیم
ور نه ما عشوه و ناموس کسی نستانیم
یوسفانند که درمان دل پردردند
که ز مستی بندانند که ما درمانیم
ور بدانند حق و قیمت خود درشکنند
[...]
خلق در ملک خدای از همه جنسی باشد
حاکمان خرده نگیرند که ما رندانیم
گر کسی را عملی هست و امیدی دارد
ما گداییم درین ملک نه بازرگانیم
ما گدای در جانان نه برای نانیم
دل بدادیم وبجان در طلب جانانیم
پای ما بیخ فرو برده بخاک در دوست
چون درخت ازچه بهر باد سری جنبانیم
روز وشب در طلب دایره جمعیت
[...]
ما لبت را نمک، شوان ملاحت خوانیم
خال مشکین ترا دانه دلها دانیم
در وفاداری و دلدادگی و جانبازی
آنچه گویند در این باره دو صد چندانیم
از جدایی همه دم هست شکایت ما را
[...]
ما ندانیم که کشتی غمت را رانیم
نام تو ورد زبانست و ز جانت خوانیم
گرچه ملّاح جهانیم به دریای غمت
چون وزد باد جفای تو به جان درمانیم
سرو سامان نبود مردم سودازده را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.