چه دردست این که درمانش ندانیم
چه بحرست این که پایانش ندانیم
نهال سروی اندر چشم ما رست
که قطعاً ره به بستانش ندانیم
طبیبانم دوایی تلخ گفتند
که ما درمان هجرانش ندانیم
مرا روی دل اندر کعبه ی وصل
ولی حدّ بیابانش ندانیم
به عید روی چون خورشید و ماهش
بجز جان هیچ قربانش ندانیم
به قول خود وفا ننمود باری
به غیر از نقض پیمانش ندانیم
جهان خوش شد در این موسم خدا را
بلای هجر آسانش ندانیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و فاصله ناشی از جدایی میپردازد. شاعر از ندانستن راه درمان دردهایش و پایان حوادث ناگوار شکایت میکند. او به تصویری از یک درخت سرو اشاره میکند که ریشهاش را نمیداند و نظر به دوایی تلخی دارد که نمیتواند جداییاش را درمان کند. در نهایت، او از ناامیدی و بیخبری از راهی برای رسیدن به وصال محبوبش میگوید و به ناپایداری وعدهها اشاره میکند. کل شعر نشاندهنده احساس غم و محرومیت از عشق است در حالی که به زیباییهای دنیا اشاره میشود.
هوش مصنوعی: چه دردی است که نتوانیم برای آن درمانی پیدا کنیم و چه معضلی است که پایان آن را ندانیم.
هوش مصنوعی: در چشمان ما شاخهای از درخت سرو رشد کرده است، اما به یقین نمیدانیم چگونه به باغش برسیم.
هوش مصنوعی: پزشکان به من دارویی تلخ تجویز کردند و گفتند نمیدانند چطور میتوانم دلتنگیام را درمان کنم.
هوش مصنوعی: من به عشق و دلباختگی خود در کعبه وصال نگاه میکنم، اما حد و مرز این بیابان را نمیدانم.
هوش مصنوعی: به خاطر عید، همانند خورشید و ماه، جز جان خود هیچ چیزی را برای تقدیم کردن به او نمیشناسیم.
هوش مصنوعی: او به وعدهاش عمل نکرد و جز شکستن پیمانش، کار دیگری نکرده است.
هوش مصنوعی: در این زمان زیبا و دلپذیر، ما نباید دشواری جدایی را جزو نعمتها و زیباییهای زندگی بدانیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.