نام تو قوّت دل و دینم
نظری کن به من که مسکینم
غم ایام بر دلم باریست
بس گران وز زمانه غمگینم
من ندانم چرا زمانه چنین
کمری بسته است بر کینم
فلک بی وفا بگو تا چند
جان بسوزی به جور چندینم
این جفاها که می کشیم از تو
جمله از بخت خویش می بینم
یک زمان از زمانه دم نزنم
که نه دردی ز غصّه برچینم
گوییا مادر زمانه مرا
کرده آن بی حفاظ نفرینم
که دلت خوش مباد از دوران
غصّه بر جان شدست برچینم
زآنکه گشتم به عرصه چون شه مات
نیک سرگشته همچو فرزینم
تا به چند ای فلک تو بنشانی
گرد هجرانش بر جهان بینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من به خانه چرا نه بنشینم
توبه با صلاح بگزینم
سال و مه مستمند و غمگینم
بیش از این نیست راه و آیینم
روزها بر امید بنشینم
تا خیالِ تو را شبی بینم
خواستم تا به پای بنشینم
در صف زیر جای بگزینم
نیست کاری به آنم و اینم
صنع پروردگار میبینم
صبر از تو نکرد دل، والله
نیست پروای عقلم و دینم
سخنی، کز تو بشنود گوشم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.