نام تو قوّت دل و دینم
نظری کن به من که مسکینم
غم ایام بر دلم باریست
بس گران وز زمانه غمگینم
من ندانم چرا زمانه چنین
کمری بسته است بر کینم
فلک بی وفا بگو تا چند
جان بسوزی به جور چندینم
این جفاها که می کشیم از تو
جمله از بخت خویش می بینم
یک زمان از زمانه دم نزنم
که نه دردی ز غصّه برچینم
گوییا مادر زمانه مرا
کرده آن بی حفاظ نفرینم
که دلت خوش مباد از دوران
غصّه بر جان شدست برچینم
زآنکه گشتم به عرصه چون شه مات
نیک سرگشته همچو فرزینم
تا به چند ای فلک تو بنشانی
گرد هجرانش بر جهان بینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از احساسات عمیق و دردهای شخصی سخن میگوید. شاعر با نامی که قوت دل و دینش است، از مشکلات و غمهایی که بر دوش اوست، صحبت میکند. او از ظلم و بیوفایی زمانه شکایت دارد و احساس میکند که روزگار بر او سخت میگذرد. شاعر نمیداند چرا در چنین وضعیتی قرار دارد و گویی تحت نفرینی قرار گرفته است. او به ناکامیهای خود و غمهای شخصیش اشاره دارد و به نوعی از موانع و رنجهای زندگیش گله میکند، در حالی که امیدی به بهبود وضعیتش ندارد.
هوش مصنوعی: نام تو برای من قدرت بخش دل و دین است، به من نگاه کن که من بیچاره و بینوا هستم.
هوش مصنوعی: غم روزگار بر دوشم سنگینی میکند و از این دنیا غمگینم.
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا دنیا اینگونه بر دل من کین و کدورت دارد و بار سنگینی بر دوش من گذاشته است.
هوش مصنوعی: ای آسمان بیوفا، بگو تا چه زمانی باید به خاطر نیرنگهایت جانم را بسوزانم؟
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که تمام سختیها و بیمحلیهایی که ما از تو تجربه میکنیم، در واقع نتیجهی سرنوشتی است که خودمان برای خود رقم زدهایم.
هوش مصنوعی: مدتی است که از دنیا صحبت نمیکنم، زیرا نه میتوانم غصههایم را کم کنم و نه دردی را از خود بزدایم.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که زمانه مانند مادری از من محافظت نکرده و انگار به من بدی و نفرینی نسبت داده شده است.
هوش مصنوعی: دلخوش نباش به روزهای سخت و غمگینی که بر من گذشته، من این غصهها را کنار میزنم.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه به میدان وارد شدم و مانند یک سلطان در بهت و سردرگمی هستم، همچنان که فرزین نیز همین گونه است.
هوش مصنوعی: چرا همچنان ای آسمان، بار غم و دوری او را بر زمین قرار میدهی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من به خانه چرا نه بنشینم
توبه با صلاح بگزینم
سال و مه مستمند و غمگینم
بیش از این نیست راه و آیینم
روزها بر امید بنشینم
تا خیالِ تو را شبی بینم
خواستم تا به پای بنشینم
در صف زیر جای بگزینم
نیست کاری به آنم و اینم
صنع پروردگار میبینم
صبر از تو نکرد دل، والله
نیست پروای عقلم و دینم
سخنی، کز تو بشنود گوشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.