گنجور

 
جهان ملک خاتون

گفته بودی از لبت درمان کنم

وز وصالت یک شبی مهمان کنم

از در بختم درآ بی انتظار

تا جهان در پای تو قربان کنم

تا به کی من دیده بی خواب را

در فراق روی تو گریان کنم

تا به چند آخر دل غمدیده ام

بر سر نار غمت بریان کنم

در فراق روی خوبت تا به کی

انتظار وعده جانان کنم

کرده ای فرمان به جانم بنده ام

من ز جان و دل تو را فرمان کنم

سرو را گر هست جای اندر سر آب

من تو را مأوا میان جان کنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

فخر دین یک التماسست از توام

روزها شد تا همی پنهان کنم

خرده اکنون در میان خواهم نهاد

بر تو و بر خویشتن آسان کنم

کبشکی داری اگر بخشی به من

[...]

عطار

شیخ گفتش هرچه گویی آن کنم

وآنچه فرمایی به جان فرمان کنم

مشاهدهٔ ۱۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

هم به درد این درد را درمان کنم

هم به صبر این کار را آسان کنم

یا برآرم پای جان زین آب و گل

یا دل و جان وقف دلداران کنم

داغ پروانه ستم از شمع الست

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
جهان ملک خاتون

پیش رویش جان و دل قربان کنم

هرچه فرماید نگارم آن کنم

گر بگوید ترک جان کن در غمم

هجر جان در پیش دل آسان کنم

هر شب اندر بستر غمخوارگی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
قاسم انوار

جذبه ای،تا یک زمان طیران کنم

در هوای لامکان جولان کنم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه