پیش رویش جان و دل قربان کنم
هرچه فرماید نگارم آن کنم
گر بگوید ترک جان کن در غمم
هجر جان در پیش دل آسان کنم
هر شب اندر بستر غمخوارگی
گوش نه گردون پر از افغان کنم
از زر رخساره و مرجان اشک
زرّ و مرجان در جهان ارزان کنم
از فراق مقدم او هر نفس
صد نثار از اشک در دامان کنم
دلبر از من فارغ آخر من چرا
خویشتن را بی سر و سامان کنم
خلوت دل بی خیالش گر بود
خانه غم بر سرش ویران کنم
دیده گر بر غیرش اندازد نظر
در غم هجرانش خون افشان کنم
تا جهان باقیست جانی می دهم
تا جهان را در سر جانان کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و فراق خود سخن میگوید و ابراز میکند که حاضر است جان و دلش را برای معشوقش نثار کند. او میگوید هرچه که معشوق بگوید، انجام میدهد و حتی اگر او بخواهد که از غم مرگ جان خود را رها کند، این کار را آسان خواهد دانست. شاعر در شبها به غم خود گوش میدهد و از زیبایی معشوقش اشک میریزد. او به شدت از نبود معشوق ناراحت است و در فراق او حاضر است هر نفسی را با اشک و آه بگذراند. در نهایت، شاعر به شدت به عشق خود وابسته است و تا زمانی که دنیا باقیست، به خاطر معشوق حاضر است زندگیاش را نثار کند.
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را فدای او میکنم و هرچه که او بخواهد، انجام میدهم.
هوش مصنوعی: اگر او بگوید که برای جداییام جان بسپار، من در غم هجران او، جان دادن را برای دل آسان میکنم.
هوش مصنوعی: هر شب در کنار کسی که به او فکر میکنم، صدای آه و ناله آسمان را میشنوم.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و درخشش صورتم از طلا باشد و اشکهایم به مانند مرجان، در این دنیا با آنها معامله میکنم و آنها را ارزان میفروشم.
هوش مصنوعی: هر لحظه به خاطر دوری و جدایی او، هزاران اشک بر دامنم میریزم.
هوش مصنوعی: محبوب از من بیخبر است، حالا چرا باید خودم را بیقرار و ناآرام کنم؟
هوش مصنوعی: اگر دل در تنهاییاش بیخیالش باشد، من خانهی غم را بر سر او ویران میکنم.
هوش مصنوعی: اگر چشمم به غیر او بیفتد و به یاد غم جداییاش بیفتم، دلتنگ و آشفته شده و به شدت گریه میکنم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا باقی است، من جانم را فدای عشق میکنم تا همگان را تحت تأثیر محبوبم قرار دهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فخر دین یک التماسست از توام
روزها شد تا همی پنهان کنم
خرده اکنون در میان خواهم نهاد
بر تو و بر خویشتن آسان کنم
کبشکی داری اگر بخشی به من
[...]
شیخ گفتش هرچه گویی آن کنم
وآنچه فرمایی به جان فرمان کنم
هم به درد این درد را درمان کنم
هم به صبر این کار را آسان کنم
یا برآرم پای جان زین آب و گل
یا دل و جان وقف دلداران کنم
داغ پروانه ستم از شمع الست
[...]
گفته بودی از لبت درمان کنم
وز وصالت یک شبی مهمان کنم
از در بختم درآ بی انتظار
تا جهان در پای تو قربان کنم
تا به کی من دیده بی خواب را
[...]
جذبه ای،تا یک زمان طیران کنم
در هوای لامکان جولان کنم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.