بی رخ چون خورت ای جان به لب آمد جانم
می دهم جان به غم عشق تو تا بتوانم
همچو بلبل شب و روز و گه بی گه به جهان
من به پای رخ گل از دل و جان می خوانم
درد خود را بنمودم به طبیب از سر درد
کرد از گل شکر لعل لبت درمانم
درد ما را نکنی هیچ دوا از لب لعل
ای عزیز دل من طالع خود می دانم
زندگانی به فراق رخ خوبت کردن
یک نفس جان جهان من به جهان نتوانم
چون قلم دود به سر می رودم از غم تو
همچو پرگار به هجران تو سرگردانم
غم حال من سرگشته بجو کآخر کار
ترسم ای جان که به درمان جهان درمانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و غم خود به معشوق سخن میگوید. او احساس میکند که جانش به لب رسیده و برای عشق معشوق آماده است هرگونه رنجی را تحمل کند. مانند بلبل، او دائم در حال نغمهخوانی برای معشوق است و درد دلش را به طبیب نشان داده تا شاید درمانی برای غمش پیدا کند، اما میداند که هیچ علاجی جز لب معشوقش وجود ندارد. او زندگی بدون روی معشوق را ناممکن میداند و از سرگردانی و غم ناشی از فراق او به شدت رنج میبرد. در انتها، او از ترس اینکه شاید در این غم به درمان برسد، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: به خاطر نداشتن روی تو، جانم در مرز تحمل است و برای عشق تو، جانم را فدای غمهای تو میکنم تا بتوانم تو را داشته باشم.
هوش مصنوعی: مانند بلبل که شب و روز، گاهی و به گاهی، در عالم من به پایتخت زیبایی گل، با دل و جان میخوانم و سرود عشق را سر میدهم.
هوش مصنوعی: دردم را به پزشک نشان دادم و او به خاطر ناراحتیام، از گل شکر و لبهای سرخ تو دارویی برای من ساخت.
هوش مصنوعی: عزیز دل من، هیچ دارویی نمیتواند مشکل ما را درمان کند و من میدانم که این سرنوشت خود من است.
هوش مصنوعی: زندگی بدون دیدن چهره ی زیبایت برایم بسیار دشوار است و حتی یک لحظه هم نمیتوانم بدون تو تحمل کنم.
هوش مصنوعی: وقتی از غم تو به فکر فرو میروم، مانند پرگاری که در گوشهای میچرخد، در تنهایی و جدایی از تو سرگردان و سردرگم هستم.
هوش مصنوعی: غم و اندوه من را دنبال کن، زیرا در نهایت نگرانم که ای جان، درمان من در این دنیا به درمانی برسم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس سفالین لب و خاکین رخ و سنگین جانم
آتشین آب و گلین رطل کند درمانم
دست بوسم که گلین رطل دهد یار مرا
گر دهد جام زرم دست بر او افشانم
منم از گل به گلین رطل خورم گلگون می
[...]
آن نه روی است که من وصف جمالش دانم
این حدیث از دگری پرس که من حیرانم
همه بینند نه این صنع که من میبینم
همه خوانند نه این نقش که من میخوانم
آن عجب نیست که سرگشته بود طالب دوست
[...]
جان برای تو که هم دردی و هم درمانم
سر فدای تو که هم جانی و هم جانانم
با تو چون قامت تو از دگران آزادم
بی تو چون وصل تو از بی نظران پنهانم
لوح سودای تو چون باد ز سر می گیرم
[...]
ناتوانم به غم عشق تو و نتوانم
که کنم ترک غم عشق تو تا بتوانم
تا به کی ز آتش عشق تو جهانی سوزد
کز غم هجر تو جانا به لب آمد جانم
تو طبیب دل پردرد من خسته دلی
[...]
فقر میگفت که: من خسرو جاویدانم
شاه میگفت که: من سایهٔ آن سلطانم
فقر می گفت: بهر حال منم شمس منیر
شاه میگفت: من اینجا قمری پنهانم
فقر میگفت که: بسیار تکبر مپسند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.