آنکه درمان برنتابد درد بی درمان ماست
وآنکه سامانی ندارد حال بی سامان ماست
آنکه شیدایی شد ای دلدار بر روی چو ماه
گر بدانی همچو زلفت بخت سرگردان ماست
خاک پایت گشته ام تا چند بر بادم دهی
کاتشی زان لعل نوشین تو اندر جان ماست
دارم اندر دل یکی دردی که فرماید طبیب
ای عزیز من که نوش لعل تو درمان ماست
آنکه رحمش نیست بر ما آن دل سنگین تست
وآنکه خوابش می نگیرد دیده گریان ماست
گفتم اندر برکشم یک شب قد چون سرو او
عقل گفتا صبر کن کان سرو از بستان ماست
گفتم اندر بوستان خوابم نمی گیرد چرا
گل جوابم داد کاین آشوب از دستان ماست
گفتمش سوزی فکندی در جهان آخر چرا
گفت کای مسکین نظر کن کاین همه از آن ماست
بحر عشق روی او با ما درآمد در سخن
گفت مروارید لطفش بیشتر از کان ماست
برف اگر با ما ندارد جانبی در فصل دی
جانبش خواهم که او محبوب تابستان ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و درد جدایی صحبت میکند. شاعر ابراز میکند که کسی که درد بیدرمان او را درک کند، کسی است که نسبت به او بیتوجهی کرده و بیساز و سامان است. او به معشوق خود، که چون ماه زیباست، اشاره میکند و از ناکامیهای عشق و دلخوشیهای موقتی سخن میگوید. شاعر به خاک پای محبوب خود عشق میورزد و از دردی صحبت میکند که تنها با نوش لعل معشوقش درمان میشود. او همچنین به سنگینی دل معشوق و غم خود اشاره میکند و از عقل و گلهای بوستان سوالاتی میپرسد که زبان حالش را ارائه میدهند. در نهایت، او به عشق عمیق خود به معشوق و ارزش وجودی او در زندگیاش تأکید میکند، حتی اگر در فصول سرد نیز احساس تنهایی کند.
هوش مصنوعی: کسی که نمیتواند درد بیدرمان ما را تحمل کند، خودش دچار مشکل است و کسی که زندگیاش سامان ندارد، حال ما را که بیسامانیم درک نمیکند.
هوش مصنوعی: اگر معشوق بداند که دلتنگی و شیدایی من به خاطر اوست، باید بداند که مثل زلفهایش، بخت ما هم در حالت سردرگمی و پریشانی است.
هوش مصنوعی: من تا چند باید زیر پای تو قرار بگیرم و تو مرا به باد دهی؟ چرا که شعلۀ عشق تو مانند لعل شیرین در جان ما جا دارد.
هوش مصنوعی: در دل من دردی وجود دارد که به من میگوید ای عزیز، تنها درمان این درد، خون جلزده توست.
هوش مصنوعی: کسی که بر ما رحم نمیکند، دلش مانند سنگی سنگین است و کسی که اشکهای ما او را نمیخواباند، چشمانش همیشه بیدار و نگران است.
هوش مصنوعی: به یکی از شبها اشاره دارم که قصد دارم زیبایی او را در برابر خود قرار دهم، اما عقل به من میگوید صبر کن، زیرا او از باغ ماست و باید بیشتر صبر کرد.
هوش مصنوعی: به بوستان گفتم چرا خوابم نمیبرد، که گل در پاسخ گفت این آشفتگی ناشی از کارهای خود ماست.
هوش مصنوعی: به او گفتم که چرا در این جهان درد و رنج وجود دارد، او پاسخ داد که ای بیچاره، نگاه کن که تمام این درد و رنج به خاطر ماست.
هوش مصنوعی: عشق به زیبایی او باعث شد که از دریا بیرون بیاید و در کلامش، زیبایی و محبتش به مراتب بیشتر از آنچه ما داریم، جلوهگر شد.
هوش مصنوعی: اگر برف در فصل زمستان هیچ علاقهای به ما ندارد، من برعکس به آن توجه میکنم چون او محبوب و دلخواه ما در فصل تابستان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طرقوا یا عاشقان کین منزل جانان ماست
زانچه وصل و هجر او هم درد و هم درمان ماست
راه ده ما را اگر چه مفلسان حضرتیم
آیت قل یا عبادی آمده در شان ماست
نیستم اینجا مقیم ای دوستان بر رهگذر
[...]
آن کزو داریم درد دل دوای جان ماست
درد کز جانان بود سرمایه درمان ماست
یوسف مصر دلست و همچو جان ما را عزیز
بی رخش فردوس اعلی کلبه احزان ماست
آبروئی نیست ما را پیش آن سلطان حسن
[...]
آن قد چون نارون بنگر که از بستان ماست
و آن گل سیراب بنگر کز سرابستان ماست
نغمه ی بلبل شنو در بوستان بر روی گل
وآن فغان و ناله و آشوب کز دستان ماست
گفت سروی ناز دیدم در کنار جویبار
[...]
مدتی شد کآتش سودای تو در جان ماست
زآن تمنایی که دایم در دل ویران ماست
مردم چشمم به خوناب جگر غرقند از آن
چشمهٔ مهر رخش در سینهٔ نالان ماست
آب حیوان قطرهای زآن لعل همچون شکر است
[...]
عشق او آب حیات و آن حیات جان ماست
این چنین سرچشمه ای در جان جاویدان ماست
گنج عشق او که در عالم نمی گنجد همه
از دل ما جو که جایش در دل ویران ماست
جان ما با غیر اگر باری حکایت کرده است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.