گنجور

 
جهان ملک خاتون

درد دل دارم همانا وصل او درمان ماست

وز دو لعل آبدارش آتشی در جان ماست

آنکه بر حالم نسوزد آن دل بی رحم تست

وآنکه با سر می نیاید محنت هجران ماست

با طبیب درد ما گوی ای نسیم صبحدم

آنکه نپذیرد علاجی درد بی درمان ماست

گو بیا بر دیده ی من جای کن تا گویمت

این قد چون نارون سرو سرابستان ماست

گرچه سرو ناز بستانی ز ما سر می کشد

چون رسد اینش چو او پیوسته در فرمان ماست

من که در کنج قناعت نیم نانی می خورم

در مقام فقر صد جمشید و کی دربان ماست

از جهان چون تکیه بر درگاه لطفش کرده ام

از عطا و بخشش او هر دو عالم زان ماست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عطار

طرقوا یا عاشقان کین منزل جانان ماست

زانچه وصل و هجر او هم درد و هم درمان ماست

راه ده ما را اگر چه مفلسان حضرتیم

آیت قل یا عبادی آمده در شان ماست

نیستم اینجا مقیم ای دوستان بر رهگذر

[...]

ابن یمین

آن کزو داریم درد دل دوای جان ماست

درد کز جانان بود سرمایه درمان ماست

یوسف مصر دلست و همچو جان ما را عزیز

بی رخش فردوس اعلی کلبه احزان ماست

آبروئی نیست ما را پیش آن سلطان حسن

[...]

جهان ملک خاتون

آن قد چون نارون بنگر که از بستان ماست

و آن گل سیراب بنگر کز سرابستان ماست

نغمه ی بلبل شنو در بوستان بر روی گل

وآن فغان و ناله و آشوب کز دستان ماست

گفت سروی ناز دیدم در کنار جویبار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
حافظ

مدتی شد کآتش سودای تو در جان ماست

زآن تمنایی که دایم در دل ویران ماست

مردم چشمم به خوناب جگر غرقند از آن

چشمهٔ مهر رخش در سینهٔ نالان ماست

آب حیوان قطره‌ای زآن لعل همچون شکر است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

عشق او آب حیات و آن حیات جان ماست

این چنین سرچشمه ای در جان جاویدان ماست

گنج عشق او که در عالم نمی گنجد همه

از دل ما جو که جایش در دل ویران ماست

جان ما با غیر اگر باری حکایت کرده است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه