چو از پرده بنمود رخسار هور
ستاره نهان گشت بی جنگ و شور
یکی انجمن کرد سلکت ز کوه
بزرگان ایران و دانش پژوه
فرستاد و دستور خود را بخواند
در آن مایه ور پیشگاهش نشاند
یکی پیر روشندل جانفزای
زمانه در آورده او را ز پای
رمیده ز تن توش و از مغز هوش
گذشته دو زانو ز بالای گوش
زمانه سرش کرده لرزان چو بید
تن از کام دور و روان از امید
فسرده دل و جای آتش چو یخ
شده هر دو زانو ستون زنخ
چنین گفت سلکت در آن انجمن
که آمد یکی دانشی نزد من
سخن چند پرسید و پاسخ شنید
به پاسخ ز ما هیچ سستی ندید
همی خواهد اکنون که پرسد سخن
ز دستور ما اندر این انجمن
چو سالار کوه این سخن کرد یاد
همان گه درآمد ز در کامداد
بخمّید و در پیش بردش نماز
همی آفرین کرد بر وی دراز
سرافراز سلکت مر او را بخواند
بپرسید و بنواخت و پیشش نشاند
چو برماین پاکدین را بدید
بنوّی بر او آفرین گسترید
بدو گفت کای پاک فرزانه مرد
دل ما همی آرزوی تو کرد
بدان آمدم تا ببینم تو را
به جان و روان برگزینم تو را
سخنها ز دانش بپرسم یکی
ز تو بهره یابم مگر اندکی
بدانم که امّید ما شد تمام
رسیدیم از این نامداران به کام
پس آن زینهاری که نزدیک ماست
چراغ دل و جان تاریک ماست
سپاریم و ایدر شما را دهیم
سپاسی از این از شما برنهیم
که کام بزرگان بدو اندر است
جهان را ز خورشید روشنتر است
از آن شاخ فرّخ ز باغ کیان
فروزنده گردند ایرانیان
به مهرش گراییده کار بهی
از آن چهره تابنده فرّ مهی
شود نیست کردار جادو و دیو
کند تازه فرمان گیهان خدیو
بدو گفت برماین ای مرد داد
ز دانش مرآیین شاخی به یاد
چو برف آمد از میغ بر کوهسار
زبار اندر آید برکامگار
دلم چون جوان بود بی شاخ بود
به دانش بدو در بسی شاخ بود
ولیکن مگر پاسخ آرم بجای
بدان مایه کِم داد دانش خدای
بپرس آنچه خواهی و پاسخ شنو
از این پیر فرتوت بر راه رو
جهاندیده دستور فرخ نژاد
بدو گفت کای مرد با دین و داد
ز مردم کدام آن که فرّختر است
که رامش بدین فرّخی اندر است
کسی گفت، کاو را نباشد گناه
به گیتی تو فرّختر از وی مخواه
بدو گفت پس بیگنه تر کدام
که بر دیده خود بینمش نام و کام
نگر بیگنه مرد، گفت، آن بوَد
که ایدر به فرمان یزدان بود
بپرهیزد از راه و فرمان دیو
بود راست بر راه گیهان خدیو
بگو تا کدام است، گفت آن دو راه
که ما را همی داشت باید نگاه
ره پاک یزدان کدام است و چیست
که بر راه دیوان بباید گریست
بهی راه یزدان شناسیم و بس
همی بتّری هست با دیو رس
بپرسیدش از بتّری و بهی
که خوانند با دانش و ابلهی
بگویم تو را، گفت اگر بشنوی
ز گفتار پر مایه ی پهلوی
بهی، هومت دانیم، آهوخت و هور
تباهی دُشمتّ و دُشوخ و دُشور
مر این هر سه را آخشیج این سه چیز
بهی و تباهی از ایشان بنیز
بدو گفت کاین چیزها را تمام
ندانم همی هر یکی کآن کدام
دلت گفت، اگر پهلوی داندی
از این داستان داد بستاندی
تو را پارسی بازگویم درست
من از هومت رانم سخنها نخست
بود هومت، پیمان منش بی گمان
که برتر بود رای او زآسمان
به نیک و بد این جهان بنگرد
بدان چیز کوشد کز آن برخورد
و کمتر گراید برآن را که تن
کند ننگ و بدنام بر انجمن
پسندش نیاید کجا آن کند
که جان را به دوزخ گروگان کند
گر آهوخت پرسی تو رادی بود
ز رادی همه ساله شادی بود
ندارد دریغ از روان بهرها
چو نوش آیدش در جهان زهرها
رساند به تن بهره ی تن بنیز
زپاکی و خوبی فزونتر سه چیز
روان و تن تو چو شد بی گزند
شدی بی گمان سهمگن سودمند
گر از هور گویم سخن، راستی ست
کجا راستی دشمن کاستی ست
روانت نیابد بدان سر نهیب
اگر با روان گشته ای بی فریب
روان را چو بفریبی اندر دروغ
بدان سر بود تیره و بی فروغ
چنین است کردار آن هر سه چیز
کنون آخشیجش بگویم بنیز
دُشمت آن که خوانیش افزون منش
نه نیکو نمای و نه نیکوکنش
در این گیتی آویخته روز و شب
نجنبدش بر یاد آن سر دو لب
فزون جوید ار گنجش آید به دست
ز کردار بد سالیان گشته مست
چو گرگ رباینده اندر دوان
بدان سر به دوزخ کشندش روان
دگر راه زفتی نماید دُشوخت
که زفتی روان بی گمانی بسوخت
نه بخشد، نه پوشد، نه آسان خورد
به سختی جهان بر سرش بگذرد
کرا گنج آباد و درویش دل
از او دل بیکبارگی بر گسل
که درویش دل سفله و بی تن است
نه اندر نژاد است کاندر تن است
دریغ آیدش بهره ی تن ز تن
روانش نکوهیده بر انجمن
سدیگر دُشور است کژّ و دروغ
ز گفتار و کردار برده فروغ
تن خویش از آن سان فریبد همی
که از آرزو کم شکیبد همی
همه ساله با کام و خفت و هوا
دل زوش بر تنْش فرمانروا
دروغ آن شناسم، نه آن کز دهن
فزون آید از گونه گونه سخن
ز گفتار او شاد شد کامداد
همی هر زمان آفرین کرد یاد
وزآن پس بپرسید کاندر جهان
ستوده کدام است نزد مهان
چنین داد پاسخ که آن شهریار
که پیروز گر باشد و خوبکار
بپرسید کاندر جهان مستمند
کدام است پی خسته، خوار و نژند
چنین داد پاسخ که درویش زوش
که باشد گه کار ناسخته کوش
بپرسید از او گفت بدبخت کیست
که بر بختِ بد هرکسی خون گریست
بدو گفت دانای ناخوبکار
که کردار بد دارد اندر کنار
بپرسید کاندر جهان کیست پاک
کز آلودگی نیستش ترس و باک
چنین داد پاسخ که یزدان پرست
که این خود نیاید به گیتی به دست
ز پاکی کسی بهره ای یافته ست
کز او اهرمن روی برتافته ست
به گیتی کدام است، گفت، استوار
کسی، گفت، کآهسته تر گاهِ کار
کدام است آهسته تر مرد؟ گفت
جوانی که با سرزنش نیست جفت
بپرسید تا کیست امّیدوار
کسی، گفت، کاو هست کوشا به کار
چو ایدر نیاری تو کوشش بجای
چه امّید دار به دیگر سرای
چنین گفت دهقان موبد پرست
که روزی بیاید به کوشش به دست
ولیکن همان یافت نخچیر، سگ
که گیر و گشا بود گاه به تگ
چو تخم افگنی بر بیابی ز کشت
چو ایدر بکوشی بیابی بهشت
چو گفتند پیش از تو گویندگان
که یابنده باشند جویندگان
نه هر کاو دوان گشت نخچیر یافت
ولیکن همان یافت کاو بِهْ شتافت
که بیدارتر؟، گفت، دانا کسی
که او آزمایش نماید بسی
بپرسید تا کیست با دردتر
توانگر که او را نباشد پسر
کدام است، گفت، از جهان مستمند
که هرگاه یابد ز نوّی گزند
هنرمند، گفتا، کجا بی هنر
بر او دست یابد، بخاید جگر
دل نیکمردی که بد مرد باز
بر او دست یابد، چو بر کبک، باز
ز مردم که افتاده تر در جهان
کسی نامور، گفت، کز ناگهان
بیفتد ز کردار و کار بزرگ
شود روزگارش درشت و سترگ
بپرسید کاندر جهان سربسر
چه دارند مردم همی دوستر
بدو گفت تا تندرست است مرد
جز از کام دل آرزویی نکرد
چو بیمار گشت او به تن نادرست
جز از تندرستی فزونی نجست
بپرسید کاندیشه ی ترسناک
همی از که باید که داریم باک
چنین داد پاسخ که از شاه بد
ز یار فریبنده ی کم خرد
وز آن دشمنی کز تو برتر بود
ز کردار نیکی که بی بر بود
بپرسید کاندر جهان از چه سود
به چه چیز گستاخ بایدْت بود
بدو گفت کز دادگر شهریار
زمانه که با تو بود سازگار
بدان دوست گستاخ بودن که اوست
که از دوستان آشتی بس نکوست
کدام است، گفتا زمانه که به
که پیدا بود اندر او که و مِه
زمانه که بی جنگ و شور است، گفت
بود با بهی روز و شب گشته جفت
بدان را در او دست کوته بود
نه آن کاندر او هرکسی شه بود
بدو گفت بهتر کدام است دین
که آن را ز یزدان سزد آفرین
چنین داد پاسخ که دین آن بپای
که افزون در او یاد گردد خدای
در او راه و آیین نیکو نهند
به درویش و بیچاره بخشش دهند
به کردار نیکو چو یازند دست
چنان دان که باشند یزدان پرست
بدو گفت سالار و مهتر کدام
که جاوید ماند به خوبیش نام
چنین داد پاسخ که آن شهریار
که بخشنده یابی و آمرزگار
بدو مهربان بر کهان و مهان
یکی باشدش آشکار و نهان
کدام است بهتر تو را دوست؟ گفت
کسی کاو بود گاه سختیت جفت
کرا بیشتر، گفت، دوست از جهان
کسی کاو بود راد و خرّم نهان
نوازنده و چرب و شیرین سخن
بود نیکدل برتر از انجمن
بدو گفت دشمن کرا بیشتر
کسی کاو گران دارد از کینه سر
ترشروی و گفتار سرد و درشت
اگر دشمن آید نباشدش پشت
بدو گفت پس دوست جاوید کیست
که با او تن آسان توانیم زیست
چنین داد پاسخ که کردار نیک
ز کردار بد دورتر باش دیک
کدام است نیک ای خردمند گفت
چو کردار نیکان که نتوان نهفت
به گیتی بگو تا چه روشنتر است
بدو گفت کردار روشنتر است
که کردار دانای روشنروان
چو در باغ آبی ست روشن، روان
چه چیز است گفتا به گیتی فراخ
که او را بدان سر بود برگ و شاخ
چنین داد پاسخ که دو دست راد
فراخ است و زفتی به گیتی مباد
به گیتی بگو تا چه بی برتر است
که بیغاره ی آن بسی در خور است
بدو گفت نیکی بدان ناسپاس
که هرگز نبوده ست نیکی شناس
چو پیوند نیکان بود با بدان
که مرد هشیوار نپسندد آن
که با رنج تر، گفت از این مردمان
که بیم هلاکش بود هر زمان
پرستنده ی شاه دژخیم، گفت
که روزی نیاسود و شادان نخفت
چه دشوارتر، گفت نزدیک شاه
بدو گفت کردار مرد گناه
شگفتی تر اندر جهان، گفت، کیست
که هرکس که آن دید بر وی گریست
بدو گفت نادان نیکی جهش
چو دانای بدکامه و بدکنش
چه ریمن تر است ای خردمند؟ گفت
زبانی که با او دروغ است جفت
نکوهیده تر بر زمین، گفت کیست
ز کردار مردم نکوهیده چیست؟
بدو گفت زفتی ز مرد بزرگ
زنانی که باشند شوخ و سترگ
دگر شاه کاو را دلی کینه کش
دگر نیکمردی که تند است و کش
دگر مرد درویش با برتنی
ز بیچارگان زشت و ناخوش منی
نکوهیده تر بر همه کس دروغ
که از روی مردم ببرّد فروغ
بپرسید از او گفت، کای مردِ مه
چه از کرده ها به، چه ناکرده بِه؟
بدو گفت کرده بِه است آشتی
چو ناکرده به، جنگ پنداشتی
چه بهتر که دارند، گفتا، نگاه؟
زبان گفت کز وی نیاید گناه
چه بهتر کز آن باز داری تو دست؟
بدو گفت خشم آن که داردْت مست
چه فرموده بهتر بدو گفت مرد
تو از زندگانی همی مزد درد
بفرمود بهتر چه چیز است، گفت
که با دوزخ تافته گشت جفت؟
بفرمود گفتا بزه بهتر است
بزه دوزخ سهمگن را در است
چو پاسخ به دانش همی ره نمود
بر او کامداد آفرین بر فزود
به سلکت چنین گفت کای نیکنام
رسانیدی امروز ما را به کام
ندانم که دستور دانار است
وگر شاه فرخنده داناتر است
چو گشتم کنون آگه از کارتان
شدم شادمانه به دیدارتان
گشایم درِ راز بر هر دو باز
چه راز، آن که بارش همه کام و ناز
اگر خود روا باشد اکنون زمن
گشایم سخن بر همه انجمن
وگرنه بفرمای تا این سپاه
همه بازگردند از این پیشگاه
که رازی بزرگ است و با رامش است
جهان را بدین اندر آرامش است
نهانی چو بشنید سلکت سخن
بفرمود تا بازگشت انجمن
وزآن پس سخن گفت با کامداد
سخنگوی ایران زبان برگشاد
که از شاه گیتی درودی پذیر
بدین مژده رامش کن و جام گیر
که آن نامور شاه با داد و دین
پدید آمد از پشت شاه آتبین
چنان فرّش از چهره تابد همی
که گردون به مهرش شتابد همی
کنون چارسالش برآمد فزون
به دیدار ماه و به بالا ستون
پراندیشه از کار او شهریار
که هزمان دگرگونه گرددْش کار
یکی خواب آشفته دیده ست شاه
ز ضحّاک ترسد همی وز سپاه
که آید زمان تا زمان بی گمان
که داند که چون گشت خواهد زمان؟
کنون شاه امّید دارد به تو
که آن نامور را سپارد به تو
همی خواست کز دانش و رای تو
شود آگه از پیکر و جای تو
بدانم فرستاد تا بنگرم
چو دیدم سخن پیش خسرو برم
به هر هفت کشور تو مهتر شوی
اگر دایه ی شاه کشور شوی
اگر بر فریدون کنی دایگی
کند با تو خورشید همسایگی
ز شادی دل سلکت آمد به جوش
خروشید و از وی جدا گشت هوش
شب تیره، گفتا بسی خاستم
کنون یافتم هرچه من خواستم
نهاد آن زمان روی خود بر زمین
همی خواند بر کردگار آفرین
سپاس از تو دارم بدین مژده، گفت
که در زیر خاکم نکردی نهفت
رسیدم بدین آرزو از سپهر
که بینم رخ شاه فرخنده چهر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، وقتی خورشید رخسار خود را نمایان میسازد، ستارهها از دید پنهان میشوند. سلکت، از جانب بزرگان ایران، نشستی ترتیب میدهد و دانشی را دعوت میکند تا از او سوالاتی بپرسد و پاسخهایش را بشنود. در این انجمن، توصیههایی درباره نیکوترین رفتارها، دوست و دشمن، و ارزشهای انسانی مطرح میشود. دانشی، با دانایی و بیان دقیق، توضیحاتی درباره نیکی، دوستی و کردار درست ارائه میدهد و بر اهمیت دانش، رفتار نیک و شایسته تأکید میکند.
همچنین در این گفتگو به سرنوشت انسانها، کارهای نیک و بد، و تاثیر آنها بر زندگی افراد اشاره میشود. در انتها، سلکت از دانشمند تشکر کرده و به او آرزوی موفقیت و کامیابی میکند. شعر به بررسی عمیقترین مسائل اخلاقی و انسانی میپردازد و رسم و آیینهای نیکو را ترویج میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهی آفتاب نمایان شد، ستارهها بدون هیچ جنگ و هیاهویی پنهان شدند.
هوش مصنوعی: یک جمعی از فرزانگان و دانشمندان بزرگ ایران را از میان کوهها گرد هم آورد.
هوش مصنوعی: او نامهای فرستاد و دستور خود را در آن بیان کرد و آن را به کسی که شایسته بود، تحویل داد.
هوش مصنوعی: یک فرد سالخورده و با درک درست از زندگی، به قدری نظرش تأثیرگذار است که دیگران را به حرکت وادار میکند و به آنها جان تازهای میبخشد. او به شکلی عمیق از زمین و وضعیتی که در آن قرار دارد، آگاه شده است.
هوش مصنوعی: او از بدن تو دور شده و از فکر و هوش هم فاصله گرفته است، حالا به صورت دو زانو در کنار تو نشسته است.
هوش مصنوعی: زمانه به انسان حالتی ناپایدار داده است، مانند درخت بیدی که در باد میلرزد. بدن از لذتها و خواستهها دور است و روح نیز از امید و آرزوها دور شده است.
هوش مصنوعی: دل افسرده و بستر آتش مانند یخ شده، به شکل زانوهایت به ستون نشسته است.
هوش مصنوعی: سلطنت به من گفت: در آن جمع، کسی آمد و علم و دانشی را به من معرفی کرد.
هوش مصنوعی: کسی سوالات زیادی را مطرح کرد و جوابها را شنید. در پاسخها هیچ نشانهای از ضعف یا تردید مشاهده نکرد.
هوش مصنوعی: اکنون او میخواهد که در این جمع، دربارهٔ دستور کار ما صحبت کند.
هوش مصنوعی: وقتی سرور کوه این سخن را بیان کرد، یاد آن لحظهای افتاد که از در وارد شد.
هوش مصنوعی: شخصی در حال خوابیده است و در همین حال در برابر او نماز میخوانند و به او دعای خیر و نیکی میکنند.
هوش مصنوعی: سلطان بزرگ او را فراخواند، از او سوال کرد و با مهربانی با او برخورد نمود و او را به نشستن در کنار خود دعوت کرد.
هوش مصنوعی: وقتی آن پارسا و پاکدل را دید، برای او ستایش و تحسین فرستاد.
هوش مصنوعی: به او گفت: ای مرد پاک و دانا، دل ما همواره به یاد توست و تو را آرزو میکند.
هوش مصنوعی: من به اینجا آمدهام تا تو را ببینم و با تمام وجودم تو را انتخاب کنم.
هوش مصنوعی: میخواهم از دیگران صحبتهایی دربارهٔ علم و دانش بپرسم و سعی کنم از تو نیز کمی بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: میدانم که امید ما به پایان رسیده و به خواستهمان از این افراد بزرگ دست یافتهایم.
هوش مصنوعی: پس آن چیزی که به ما نزدیک است، روشنایی و نور دل و جان ماست که در تاریکی قرار دارد.
هوش مصنوعی: ما چیزی از شما دریافت نمیکنیم و تنها سپاسگزاری میکنیم که شما را به ما سپردیم.
هوش مصنوعی: خوشبختی و سعادت بزرگمردان در او نهفته است و این جهان به روشنی خورشید میدرخشد.
هوش مصنوعی: از آن درخت خوشبرگ در باغ کیان، ایرانیان بهزودی رشد و شکوفایی خواهند داشت.
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و ویژگیهایی که در آن چهره درخشان وجود دارد، کارها به سمت خوبی و خوشی میروند.
هوش مصنوعی: عمل جادو و دیو دیگر وجود ندارد، و تازهترین فرمان خدای جهان صادر میشود.
هوش مصنوعی: به او گفت: ای مرد، با دانش خود بر ما ببال، چرا که یاد تو همچون شاخهای درخت است که به یاد ما باقی میماند.
هوش مصنوعی: وقتی برف از ابرها بر کوهها فرود میآید، برکت و نعمت به زمین میبارد.
هوش مصنوعی: دل من در جوانی بیریشه و بدون پیوند بود، اما به واسطهٔ دانش و آگاهی که به دست آوردم، درختی با شاخههای فراوان پیدا کرد.
هوش مصنوعی: اما آیا میتوانم پاسخی بدهم که متناسب با آن دانش و فضیلتی باشد که خداوند به من عطا کرده است؟
هوش مصنوعی: از این فرد سالخورده راجع به هر چیزی که میخواهی بپرس و جوابش را بشنوی.
هوش مصنوعی: مردی که دنیا را دیده و تجربه دارد، به فردی با دیانت و منصف گفت:
هوش مصنوعی: کدام یک از مردم خوشبختتر است که شادی و آرامش او در این خوشبختی نهفته است؟
هوش مصنوعی: کسی گفت که هر کس در این دنیا گناهی نکند، تو نباید از او برتر بخواهی و او را خوشبختتر از خودت تصور کنی.
هوش مصنوعی: پس او گفت، پس کسی که بیگناهتر است چه کسی است؟ آنکه نام و شادیاش را در چشمان خود میبینم.
هوش مصنوعی: نگاه کن، مرد بیگناه، او کسی است که در این جا به اراده خداوند است.
هوش مصنوعی: انسان باید از راه و دستورات شیطان دوری کند، زیرا تنها مسیر درست و هدایت شده، راه خداوند است.
هوش مصنوعی: بگو کدام راه باید برود، او پاسخ داد که آن دو راهی که ما باید در آن بمانیم.
هوش مصنوعی: راهی که به خداوند پاک منتهی میشود کدام است و چیست که باید به خاطر انحراف دیوان در این مسیر گریزانی کرد؟
هوش مصنوعی: ما فقط راه خدا را میشناسیم و بس، چرا که با شیطان و زورگو هیچ ارتباطی نداریم.
هوش مصنوعی: از او سؤال کردند دربارهٔ خوب و بدی که به وسیلهٔ علم و نادانی شناخته میشود.
هوش مصنوعی: بگویم که تو را، گفت اگر از گفتار پرمحتوا و شیرین من بشنوی.
هوش مصنوعی: تو را میشناسیم، مانند آهو که در میان آتش گرفتار شده است و بیدفاع و در معرض خطر قرار دارد.
هوش مصنوعی: هر سه این چیزها همواره در تضاد با یکدیگرند و وجود آنها هم میتواند به سود و هم به زیان باشد.
هوش مصنوعی: به او گفتم که من این مسائل را به طور کامل نمیدانم و هر کدام را به شکلی ویژه میفهمم.
هوش مصنوعی: دل به تو میگوید که اگر از راز این ماجرا و جزییات آن آگاهی داری، باید به تبادل افکار و احساسات بپردازی.
هوش مصنوعی: من به زبان فارسی با تو صحبت میکنم و از وجود تو الهام میگیرم تا نخستین حرفهایم را بیان کنم.
هوش مصنوعی: تو همواره بر سر عهد و پیمان خود هستی، بدون هیچ شکی که اندیشهات از آسمان هم بالاتر است.
هوش مصنوعی: به خوب و بد این دنیا دقت کن و سعی کن به چیزی دست یابی که از آن بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: کسی که به عیب و ننگ مشهور شود، کمتر به او توجه میشود و بر او محبت نمیورزند.
هوش مصنوعی: اگر او چیزی را نپسندد، چطور میتواند جان خود را به چیزهایی بسپارد که آن را به درون جهنم میبرد؟
هوش مصنوعی: اگر آهو را بپرسی، او همیشه از خوشی و شادابی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: کسی که در زندگیاش از نعمتها بهرهمند شده، هیچ توجهی به دردها و مشکلات ندارد، زیرا وقتی که خوشیها به او میرسند، زهرها و تلخیها برایش بیاهمیت میشوند.
هوش مصنوعی: به جسم خود سه چیز را برسان، که از پاکی و خوبی بیشتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: زمانی که روح و بدن تو از آسیب در امان باشد، بدون شک به ارزش و نفع بزرگی دست مییابی.
هوش مصنوعی: اگر درباره خورشید سخن بگویم، حقیقت است؛ اما در جایی که حقیقت وجود ندارد، دشمنی هم کم نیست.
هوش مصنوعی: اگر ذهن و روح تو به آرامش نرسد و تحت تأثیر ناامیدی و دلشکستگی قرار بگیرد، این وضعیت به تو آسیب نمیزند، به شرطی که با خودت صادق و خالص باشی.
هوش مصنوعی: اگر روح کسی را با دروغ فریب دهی، در آن صورت سرنوشتش تیره و بدون نور خواهد بود.
هوش مصنوعی: این سه چیز به این شکل عمل میکنند، اکنون خواهم گفت که ترکیب آنها چیست.
هوش مصنوعی: خودت را با کسانی که خصومت دارند، بیهوده مشغول نکن. نه شخصیت خوبی دارند و نه رفتار خوبی از خود نشان میدهند.
هوش مصنوعی: در این دنیا روز و شب به هم پیوستهاند و هیچ چیزی نمیتواند آن یاد و خاطرهای که در دلم از آن دو لب دارم را فراموش کند.
هوش مصنوعی: هر کس به دنبال گنج و ثروت است، اگرچه سالها در اثر اعمال بد خود سرخوش و سرمست بوده است.
هوش مصنوعی: مثل گرگی که در حال شکار است، آنها را به دوزخ میبرند.
هوش مصنوعی: در پیامی دیگر به روشنی بیان شده که زندگی سختی و چالشهای زیادی را به همراه دارد و این چالشها به طرز جدی بر روح و روان انسان تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: نه کسی او را میبخشد، نه دردی از او پنهان میماند و نه به سادگی میتواند با سختیهای دنیا کنار بیاید؛ همه این مشکلات بر او خواهند گذشت.
هوش مصنوعی: کسی که صاحب ثروت و مکانی شکوهمند است، هرگز نباید دل درویش را به آسانی بشکند و رها کند.
هوش مصنوعی: درویش، انسانی است که دلش پاک و بینیاز است و به ظاهر زندگی وابسته نیست. او ارزش خود را در نژاد و تبار نمیداند، بلکه به روح و باطن خود اهمیت میدهد.
هوش مصنوعی: او از اینکه بهرهی بدنش به این بدن تعلق بگیرد، مایهی تاسف است، چون روحش در جمعی مورد سرزنش قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به این دارد که دروغ و نیتهای کج و معیوب، مانند مانعی هستند که نور و زیبایی را از گفتار و رفتار انسان میگیرند. وقتی که انسان به دروغ و نادرستی روی میآورد، روشنایی و حقیقت در کلام و عملش کمرنگ میشود.
هوش مصنوعی: بدن خود را به گونهای فریب میدهد که حتی در مواجهه با آرزوها، تحمل کمبود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: هر سال با خوشی و آرامش و در حالی که دلش به شادابی و تناسب با روحیاتش فرمانروایی میکند.
هوش مصنوعی: دروغ را میشناسم، نه از آن چیزی که از زبان کسی با حرفهای مختلف بیرون میآید.
هوش مصنوعی: از سخنان او همیشه خوشحال میشدم و هر وقت به یادش میافتادم، او را ستایش میکردم.
هوش مصنوعی: سپس از او پرسیدند که در این دنیا کدام شخصیت مورد ستایش و احترام بزرگان و افراد مهم است.
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که آن پادشاهی که موفق و نیکوکار باشد، محترم و بزرگ است.
هوش مصنوعی: از کسی پرسیدند که در دنیا، چه کسی به دنبال یاری مستمندی است که خسته، ضعیف و رنجور باشد.
هوش مصنوعی: او به این سوال پاسخ داد که درویش چه کسی است، و گفت وقتی انسان کار نیکو را نمیشناسد، نمیتواند به درستی عمل کند.
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که بدبخت کیست، او پاسخ داد کسی است که به خاطر بدبختی دیگران اشک میریزد.
هوش مصنوعی: این شخص بازرسی به دیگری میگوید که تو که کارهای ناپسند انجام میدهی، بهتر است با آدمهای خوب و نیکو نشست و برخواست نکنی.
هوش مصنوعی: از کسی بپرسید که در این دنیا چه کسی پاک و بیگناه است و از آلودگیها و مشکلات نمیترسد و نگران نیست.
هوش مصنوعی: چنین پاسخ داد که کسی که به خدا ایمان دارد، این موضوع خودش به تنهایی در دنیا به وجود نمیآید.
هوش مصنوعی: کسی که از طهارت و پاکی برخوردار است، به چیزی دست یافته که در نتیجه آن، شیطان از او دور شده است.
هوش مصنوعی: در این دنیا، چه کسی استوار و محکم است؟ او پاسخ داد که کسی که در زمان انجام کارها، آرامتر و با حوصلهتر عمل میکند.
هوش مصنوعی: کدام مرد آهستهتر حرکت میکند؟ جوانی جواب داد که در کنار او کسی نیست که او را سرزنش کند.
هوش مصنوعی: سؤال کردند که امید یک فرد تا چه زمانی ادامه دارد؟ پاسخ داد که این امید به کسی مربوط است که در تلاش و کوشش است.
هوش مصنوعی: اگر از اینجا نمیتوانی تلاش کنی و عزم نداشته باشی، به چه امید به جهانی دیگر فکر میکنی؟
هوش مصنوعی: دهقان زرتشتی گفت که روزی خواهد آمد که به زحمت و تلاش، چیزی به دست خواهد آمد.
هوش مصنوعی: اما باید بگویم که شکارچی واست یافته، وقتی که سگ به دام بیفتد و یا رها شود، گاهی به چنگ میآید.
هوش مصنوعی: اگر بذر خوبی را در زمین بکاری و تلاش کنی، به نتیجه مثبت و خوشایندی خواهی رسید.
هوش مصنوعی: وقتی دیگران گفتند که جویندگان همیشه پیدا کنندگان هستند، یعنی افرادی که به دنبال چیزی میگردند، به دست آوردن آن را نیز خواهند داشت.
هوش مصنوعی: همه افرادی که در جستجوی موفقیت هستند، به نتایج یکسانی نمیرسند. تنها کسانی که با تلاش و جدیت بیشتری به سمت هدفشان میروند، به پیروزی دست پیدا میکنند.
هوش مصنوعی: کی بیدارتر است؟ گفت، کسی که خیلی آزمایش کند و تجربه کسب کند.
هوش مصنوعی: میپرسند تا چه زمانی کسی میتواند با درد و رنج زندگی کند که او حتی فرزندی ندارد.
هوش مصنوعی: سوالی مطرح شده است که کدام یک از افراد بیبضاعت یا نیازمند، وقتی به مشکلی یا آسیب جدید برخورد میکند، از آن رنج نمیبرد؟
هوش مصنوعی: هنرمند میگوید که چگونه میتوان به کسی که بدون هنر است، دستیابی پیدا کرد؛ چرا که آن فرد دارای جگر و دل و شخصیت خاصی نیست.
هوش مصنوعی: وقتی که مرد خوبی مورد آسیب یک مرد بد قرار گیرد، حال او مانند حال کبکی است که به چنگال باز افتاده باشد.
هوش مصنوعی: باید بگویم که در جهان، کسی که به طرز ناگهانی معروف شده، در واقع از میان مردم عادی و به ظاهر کماهمیت برخاسته است.
هوش مصنوعی: اگر کسی به کارهای ناپسند و اشتباه خود ادامه دهد، روزگارش به سختی و تنگدستی میانجامد.
هوش مصنوعی: در دنیا از مردم بپرسید که چه چیزهایی دارند که آن را گرانقدر و باارزش میدانند.
هوش مصنوعی: او به او گفت تا وقتی که مرد از نظر سلامتی برخوردار است، هیچ آرزویی جز آنچه دلش میخواهد، نداشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی او به بیماری مبتلا شد و بدنش به درستی کار نمیکرد، از هیچ چیز جز سلامتی و بهبودی خود چیزی نمیجست.
هوش مصنوعی: پرسیدند که این اندیشه و تفکر نگرانکننده از چه کسی باید باشد که ما از آن نگران هستیم؟
هوش مصنوعی: او با این پاسخی که داد، نشان داد که از شاه، به خاطر یار فریبنده و نادانش، بدتر شده است.
هوش مصنوعی: اگرچه از تو برتر بود، اما دشمنیاش هم از کردار نیکوتهی بود.
هوش مصنوعی: در دنیا بپرسید که برای چه چیزی باید بیپروا و جسور بود و این جسارت چه نفعی دارد.
هوش مصنوعی: به او گفت که از حاکم عدالتخواه زمان که با تو بود و هماهنگ بود.
هوش مصنوعی: بدان که کسی که با دوستانش راحت و صمیمی است، در واقع در دوستی و آشتی بسیار خوب است.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعری به چالش کشیدن زمان و تغییرات آن را مطرح میکند. او از این میپرسد: چه کسی در این دنیا قابل اعتماد است و آیا در این دوران کسی را میتوان یافت که خود را به وضوح نشان دهد؟ منظور او به نوعی عدم ثبات و ابهام در رفتار و شخصیت افراد در زمانهای است که همه چیز در حال تغییر است.
هوش مصنوعی: زمانی که دنیا آرام و بیهیاهو است، روز و شب مانند دو دوست در کنار هم هستند.
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره میشود که در یک محیط یا موقعیت خاص، کسانی که در آنجا هستند، به نوعی محدودیت دارند و متوجه نیستند که دیگران در آن فضا، از مقام یا قدرت بالایی برخوردارند. به عبارت دیگر، هر فرد در شرایطی که در آن قرار دارد، تنها به میزان توانایی خود دسترسی دارد و برخی افراد در جایگاههای بالاتری قرار دارند که آنها را از دید دیگران پنهان میکند.
هوش مصنوعی: او به او گفت که کدام دین بهتر است، دینی که به درستی از سوی خدا شایستهی ستایش باشد.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که دینی ارزشمند است که یاد خدا در آن بیشتر باشد.
هوش مصنوعی: در او به درویش و بیچاره راه و روش نیکو میآموزند و به ایشان کمک و بخشش میکنند.
هوش مصنوعی: در اینجا به این منظور اشاره شده که اگر انسانها دست به کارهای خوب و نیات پاک بزنند، باید بدانند که مانند یزدان (خداوند) هستند و میتوانند از نظر روحانی و اخلاقی به سر بلندی دست یابند.
هوش مصنوعی: سالار و بزرگتر به او گفتند: کدام یک از افرادی که بوده یا خواهند بود، به خاطر خوبیاش نامش جاودانه خواهد ماند؟
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که آن فرمانروا که بخشش و محبت دارد و از خطاها میگذرد.
هوش مصنوعی: به او که مهر و محبت به دیگران دارد، نیکی کن؛ زیرا کسی که به بزرگترها احترام میگذارد، به طور آشکار و پنهان از برکات و دستاوردهای آن بهرهمند خواهد شد.
هوش مصنوعی: بهتر از همه کسانی که تو را دوست دارند، کسی است که در زمانهای سختی کنارت باشد و از تو حمایت کند.
هوش مصنوعی: هر کس که بیشتر از دیگران در جهان دوستی داشته باشد، همان کسی است که در دلش صفا و شادی پنهان دارد و روحش آزاد و پاک است.
هوش مصنوعی: نوازندهای وجود داشت که با سخنان لطیف و شیرینش، همه را مجذوب میکرد. او از دل خوب و نیکویی برخوردار بود و از دیگران برتر بود.
هوش مصنوعی: دشمن به او گفت: چه کسی از همه بیشتر به شما اهمیت میدهد؟ آن کسی که از کینه سنگینتری بر دل دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی با چهرهای ترش و گفتاری سرد و زننده برخورد کند، اگر دشمنی هم به او نزدیک شود، کسی پشت او نخواهد بود و از او حمایت نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: سپس از او پرسید که دوست واقعی کیست که میتوانیم با او به راحتی زندگی کنیم.
هوش مصنوعی: این پاسخ نشان میدهد که انسان باید از کارهای بد فاصله بگیرد و به انجام کارهای نیک بپردازد.
هوش مصنوعی: ای خردمند، بگو کدام کار نیک است که نمیتوان آن را پنهان کرد، همانطور که کردار نیکان آشکار است.
هوش مصنوعی: به دنیا بگو که هرچه نورانیتر است، عمل و کار درست و نیکو، حتی از آن هم روشنتر و درخشانتر است.
هوش مصنوعی: عمل و رفتار فردی با دانش و آگاهی به مانند آب زلال و شفاف در باغی زیبا و دلنشین است.
هوش مصنوعی: در جهان چیزهای فراوانی وجود دارد که هرکدام زیبایی و خصوصیات خاص خود را دارند، اما آنچه حقیقتاً ارزشمند است و به آن سجود میشود، روح و معنای وجودی انسان است.
هوش مصنوعی: او با این پاسخ اظهار کرد که دو دست بزرگ و توانمند است و هیچ چیزی در دنیا نمیتواند او را متوقف کند یا محدود کند.
هوش مصنوعی: به دنیا بگویید چه چیزی بهتر از آن وجود ندارد، زیرا بسیاری از چیزها در مقایسه با آن، کم ارزش و در خور توجه هستند.
هوش مصنوعی: به او گفت: نیکی را به کسی که قدر آن را نمیداند و ناشکری میکند، نکن؛ زیرا او هرگز نمیداند چه چیزی نیکو است.
هوش مصنوعی: اگر رفتار نیکان با افراد بد و ناپسند باشد، فرد دانا و باهوش هرگز چنین چیزی را نمیپسندد.
هوش مصنوعی: او میگوید با وجود سختیها، از این افراد ابراز نگرانی میکند چون همیشه نگران نابودی و خطراتی است که آنها را تهدید میکند.
هوش مصنوعی: حامی و دوستدار شاه خبیث گفت که او هیچ روزی آرامش پیدا نکرد و در خوشی خواب بر او نیفتاد.
هوش مصنوعی: چه کار سختی است که به پیشگاه شاه بروی و درباره اعمال نادرست آدمی صحبت کنی.
هوش مصنوعی: او اظهار داشت که در جهان چیز عجیبتری وجود ندارد، به طوری که هر کسی آن را ببیند، به خاطرش اشک میریزد.
هوش مصنوعی: به مرد نادان گفتند که کار خوب و نیک انجام بده، اما او مانند شخصی که دانا باشد و کارهای بد کند، عمل نکرد.
هوش مصنوعی: ای خردمند، کدام یک از چیزها بدتر است؟ پاسخ داد: زبانی که با آن دروغ گفته میشود.
هوش مصنوعی: در اینجا پرسیده میشود که در زمین چه کسی بدتر از دیگران است و رفتار این گونه افراد چگونه است. به عبارت دیگر، سوال در مورد زشتترین ویژگیهای رفتاری انسانهاست و تلاش دارد تا به نوعی بر بدیهای انسانی اشاره کند.
هوش مصنوعی: او به او گفت: از مردان بزرگ باید زنانی را بیابی که خوشرو و با شخصیت باشند.
هوش مصنوعی: دل کسی که همیشه کینه به دل دارد، دیگر نمیتواند به خوبیها و نیکیها توجه کند و به راحتی تحت تأثیر احساسات و تندخویی قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: مرد درویش دیگری با ظاهری نازیبا و بیحال نگران از وضعیت بد خود است.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که دروغ، به ویژه آن دسته از دروغهایی که به نفع دیگران و بدون شفافیت بیان میشوند، از همه چیز زشتتر و ناپسندتر است. در واقع، این نوع دروغ نور و روشنی را از روی انسانها میرباید و موجب تاریکی و فساد میشود.
هوش مصنوعی: از او سؤال کردند و او گفت: "ای انسان ماهر، از اعمال نیک خود بگو و اینکه چه چیزهایی را به خوبی انجام ندادهای؟"
هوش مصنوعی: او به او گفت: اگر آشتی کردهای کار درستی انجام دادهای، زیرا اگر کار نکردهای، تنها جنگ و دوستی را به اشتباه تصور کردهای.
هوش مصنوعی: بهتر است که آدمیان سکوت کنند و به تماشای اطراف بپردازند، زیرا زبان باعث ایجاد خطا و اشتباه میشود.
هوش مصنوعی: بهتر است که خودت را از آن چیز دور نگهداری. زیرا خشم کسی که تحت تاثیر آن است، تو را مست و بیهوا میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مردی به دیگری میگوید که تو از زندگی چیزی نمیدانی جز سختیها و رنجها. در واقع، زندگی پر از چالشها و مشکلات است و ممکن است فرد به جای لذت بردن از زندگی، تنها درد و زحمت آن را تجربه کند.
هوش مصنوعی: سوالی مطرح شده که بهترین چیز چیست؟ و پاسخی داده شده که بهتر از همه این است که چه چیزی میتواند با دوزخ همپیمان شود. در واقع، به نوعی تضاد یا هشداری درباره عواقب کارهای ناپسند اشاره دارد.
هوش مصنوعی: گفتند که گناه بهتر است از عذاب شدید جهنم.
هوش مصنوعی: وقتی دانش به سوالات پاسخ میدهد، باعث میشود که آفرین و تحسین بر آن افزوده شود.
هوش مصنوعی: سلکت به کسی که نام نیکو و شهرت خوبی دارد، میگوید که امروز ما را به خوشبختی و آرزوهایمان رساندی.
هوش مصنوعی: نمیدانم آیا فرمانروای حکیم بهتری وجود دارد یا اینکه پادشاهی که شاد و خوشبخت است، از او داناتر است.
هوش مصنوعی: حالا که از کارهای شما باخبر شدم، با خوشحالی به دیدار شما میآیم.
هوش مصنوعی: من درِ اسرار را برای هر دو نفر باز میکنم، چه رازی در میان است، آنکه نعمتها و عشقهایش بیپایان است.
هوش مصنوعی: اگر خودم اجازه بدهد، اکنون میخواهم با همه جمع صحبت کنم.
هوش مصنوعی: اگر شما این موضوع را نپذیرید، بفرمایید تا این گروه از سربازان همه از اینجا برگردند.
هوش مصنوعی: دنیا به آرامش رسیده است و این به خاطر یک راز بزرگ و دلنشین است.
هوش مصنوعی: وقتی آن شخص به طور پنهانی سخن گفت، او دستور داد که جمع دوباره برگردد.
هوش مصنوعی: پس از آن، او با سخنگوی زبان فارسی صحبت کرد و زبانش را باز کرد.
هوش مصنوعی: از شاه دنیا سلامی بپذیر و با این مژده خود را شاد کن و جام میگیر.
هوش مصنوعی: آن پادشاه مشهور که با عدالت و دیانت ظهور کرد، از نسل شاه آتبین به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: چنان نوری از چهرهات میتابد که آسمان هم به عشق تو به حرکت درمیآید.
هوش مصنوعی: حالا چهار سالش تمام شده و او در حال دیدن ماه است و به آسمان نگاه میکند.
هوش مصنوعی: شخصی که ذهنش مشغول و پر از فکر است، در کارهایش دچار تغییر و دگرگونی میشود.
هوش مصنوعی: کسی خواب عجیبی دیده که شاه از ضحاک میترسد و از سپاهش نگران است.
هوش مصنوعی: زمانی خواهد آمد که بدون شک باید بیاید، ولی هیچکس نمیداند که وقتی آن زمان برسد، چه خواهد شد.
هوش مصنوعی: اکنون شاه به تو امید دارد که آن فرد مشهور را به تو بسپارد.
هوش مصنوعی: او میخواست با دانش و اندیشهات آشنا شود و از وضعیت و مکان تو باخبر گردد.
هوش مصنوعی: میدانم که او فرستاده تا من نگاه کنم و وقتی دیدم، ابتدا در برابر سخن پادشاه قرار میگیرم.
هوش مصنوعی: اگر تو در خدمت شاه کشور باشی و او را پرورش دهی، حتی بر هفت کشور دیگر نیز برتری خواهی داشت.
هوش مصنوعی: اگر به فریدون محبت و دوستی کنی، خورشید هم با تو دوست خواهد شد و در کنار تو قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: از خوشحالی دل او به شدت پرشور و فعال شد و حواسش از او جدا گشت.
هوش مصنوعی: در شب تاریک، به خود گفتم که چیزهای زیادی را تجربه کردهام و حالا به هر چیزی که میخواستم رسیدم.
هوش مصنوعی: در آن زمان، انسان با چهره به زمین افتاده و در حال ستایش و شکرگزاری پروردگارش بود.
هوش مصنوعی: از تو قدردانی میکنم به خاطر این خبر خوش، زیرا گفتی که راز من را در زیر خاک پنهان نکردی.
هوش مصنوعی: به این آرزو رسیدم که از آسمان خودم را به جایی برسانم که بتوانم چهره مبارک و خوشیمن پادشاه را ببینم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.