گنجور

 
ایرج میرزا

قنبل الدوله مقبل دیوان

آن که نبْوَد مثال او شیطان

قد او نیست جز چهار وجب

نصف او گشته در زمین پنهان

هیچ سروی به قامتش نرسد

در زمانه به هیچ سروستان

نبُوَد همچو قد او سروی

نه به تهران و نه به تویسرکان

در طفولیت او گذر می کرد

یکشب از راه رشت زی زنجان

این شنیدم که بچۀ گرگی

کون او را درید با دندان

لیک گویند زخم کیرست این

زده او بچه گرگ را بهتان

رفته تا در ادارۀ اوقاف

کرده او کون خویش وقف جهان

ای بسا خورده وقف مردم را

حال از کون خود دهد تاوان

در میان تمام مأکولات

میل دارد بسی به بادمجان 

بیند ار عکس کیر در دریا

دل به دریا زند بدون گمان

خایه اش دانی از چه پاره شده

بس زَدستند زیر او رندان

 
 
 
رودکی

یاد کن: زیرت اندرون تن شوی

تو برو خوار خوابنیده، ستان

جعد مویانت جعد کنده همی

ببریده برون تو پستان

پیر فرتوت گشته بودم سخت

[...]

عنصری

آمد ای شاه دوش ناگاهان

فیلسوفی به نزد من مهمان

پاک چون رای تو ز دوده سخن

تیز چون تیغ تو گشاده زبان

گفت با من زهر دری و شنید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

جاودان شاد باد شاه جهان

دولت او قوی وبخت جوان

تندرستیش باد و روزبهی

کامکاری و قدرت و امکان

همچو دلها بدوفروخته باد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

امهات و نبات با حیوان

بیخ و شاخند و بارشان انسان

بار مانند تخم خویش بود

سر بیابی چو یافتی پایان

چون سخن‌گوی بود آخر کار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
قطران تبریزی

ای ببالا بلای آزادان

آرزوی دلی و رنج روان

تنم از عشق تو نوان و نزار

دلم از رنج تو نژند و نوان

آرزوی جوان و پیری تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه