گنجور

 
ایرج میرزا

این شنیدم که چوکابینۀ مستوفی رفت

فرصت افتاد به کف مَردُمِ فرصت‌جو را

از وطن خواهان یک عدّه به هم جمع شدند

عرضه کردند شهنشاهِ فلک نیرو را

کاندر این مُلک رئیس الوزرایی باید

که به اِعجاز کند سُخرۀ خود جادو را

کاردانی که به تدبیرِ خرد حلّ سازد

این همه مشکلِ خَم در خمِ تو در تو را

پهلوان مردی فَعّال و زَبَردست و قوی

که ببندد دهن و باز کند بازو را

تیزهوشی که رهانَد وطن از بندِ بلا

آن چنان سهل که از ماست کَشد کَس مو را

شاه فرمود: من اقدام به کاری نکنم

تا نَسنجَم همه خوب و بد و زیر و رو را

فکر باید، که رئیس الوزرا نتوان کرد

!هر خرِ بی خردِ با طمع پُررو را

مُهلتی بایَد کاندیشم و زان پس بکنم

انتخابی که ببندد دهنِ بدگو را

همه گشتند از این عزمِ همایون خُرسند

همه گفتند: مَلِک زنده بماند، هورا

بعدِ یک هَفته مَلِک داد به آنان پیغام

که نکو جُستم بر دردِ شما دارو را

پس از اندیشه مرا رای به صَمصام افتاد

!از همه خلق پسندیدم این هالو را

فکرِ خود کردم و کَردَمش رئیس الوزرا

همه بِستایید این مُنتَخَبِ نیکو را

خلق رفتند در اندیشه و حَیران ماندند

که از این کرده چه مقصود بُوَد یارو را

یکی از جمع بپرسید ز گوینده، که شاه

!فکر هم کرد و رئیس الوُزَرا کرد او را؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
هلالی جغتایی

بچه نسبت کنم آن سرو قد دلجو را؟

هر چه گویم، به از آنست، چه گویم او را؟

مشنو، از بهر خدا، در حق من قول رقیب

که نکو نیست شنیدن خبر بد گو را

آنکه بد خوی مرا داد چنان روی نکو

[...]

اسیر شهرستانی

نگه دزد فریبد رم آن بدخو را

مژه برهم نزنم تا نکنم صید او را

چه غباری که پری دیده آشوبی نیست

تا نظر کرده ای از گردش چشم آهو را

گشت عمری که نظرکرده خورشید دل است

[...]

بیدل دهلوی

اگر اندیشه کند ط‌رز نگاه او را

جوش حیرت مژه سازد نگه آهو را

ما هم ازتاب وتب عشق به خود می‌بالیم

بر سر آتش اگر هست دمیدن مو را

عرض شوخی چه دهد نالهٔ محروم اثر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه