شنیدم کارفرمایی نظر کرد
ز روی کِبر و نَخوَت کارگر را
روانِ کارگر از وی بیازرد
که بس کوتاه دانست آن نظر را
بگفت ای گنج وَر این نَخوَت از چیست
چو مُزدِ رنج بخشی رنج بر را
من از آن رَنج بُر گشتم که دیگر
نبینم رویِ کبرِ گنج وَر را
تو از من زورخواهی من ز تو زر
چه مِنَّت داشت باید یکدِگر را
تو صَرفِ من نُمایی بَدرَۀ سیم
مَنَت تابِ رَوان نورِ بَصَر را
منم فرزندِ این خورشیدِ پُر نور
چو گُل بالایِ سر دارم پدر را
مُدامَش چَشمِ روشن باز باشد
که بیند زورِ بازویِ پسر را
زنی یک بیل اگر چون من در این خاک
بگیری با دو دستِ خود کمر را
نهالِ سعی بنشانم در این باغ
که بی مِنَّت از آنچینَم ثَمَر را
نخواهم چون شرابِ کَس به خواری
خورَم با کامِ دل خونِ جگر را
ز من زور وز تو زر، این به آن در
کُجا باقی است جا عُجَب و بَطَر را؟
فشانَم از جَبین گوهر در آن خاک
ستانَم از تو پاداشِ هنر را
نه باقی دارد این دفتر نه فاضِل
گُهر دادی و پس دادم گُبَر را
به کس چون رایگان چیزی نبخشند
چه کِبر است این خَداوندانِ زر را
چرا به یکدِگر مِنَّت گذارند
چو محتاجند مَردُم یکدِگر را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، کارگر به کارفرما پاسخ میدهد و از او میخواهد که به خاطر کبر و خودپسندیاش، او را نرنجاند. کارگر بر این نکته تأکید میکند که او زحمت میکشد و مزد میگیرد تا به زندگی خود ادامه دهد و نباید از همدیگر توقعی برای برتری وجود داشته باشد. او میگوید که هر کس نقش خود را در جامعه دارد و هیچکس نمیتواند بر دیگری برتری بخشد. کارگر به روشنی اشاره میکند که هر دو به یکدیگر نیازمند هستند و نباید به خاطر قدرت یا ثروت، بر یکدیگر منت بگذارند. در نهایت، او تأکید میکند که کار و تلاش او ارزشمند است و باید به خاطر آن پاداش بگیرد نه به خاطر خودپسندی دیگران.
هوش مصنوعی: شنیدم که یک کارفرما با احساس تکبر و خودبینی به کارگرش نگریست.
هوش مصنوعی: کارگر از رفتار او ناراحت شد، چون آن نگاه را بسیار سطحی و پیش پا افتاده میدانست.
هوش مصنوعی: گفت: ای گنج، اگر این نیکی تو از کجا نشأت میگیرد، چرا باید رنج را با رنجی که میدهی عوض کنی؟
هوش مصنوعی: من از آن درد و سختی آزاد شدم که دیگر هرگز چهرهی خودخواهی و تظاهر را نبینم.
هوش مصنوعی: تو از من چیزی میخواهی و من از تو چیزی میطلبم، اما این درخواستها چه فایدهای برای ما دارد؟ باید بدون هیچ مشقتی به یکدیگر کمک کنیم.
هوش مصنوعی: تو به من نمایان میکنی که نور چشمانم چقدر درخشان و تابناک است.
هوش مصنوعی: من فرزند این خورشید درخشان هستم و مانند گلی در بالای سرم پدرم را دارم.
هوش مصنوعی: چشم روشنت همیشه باز باشد تا بتوانی قدرت و توانایی پسر را ببینی.
هوش مصنوعی: اگر زنی بیل را مانند من در این زمین به دست بگیرد، با دو دستش کمرش را خم میکند.
هوش مصنوعی: در این باغ، درختی از تلاش میکارم تا بیهیچ زحمتی میوهاش را بچینم.
هوش مصنوعی: نمیخواهم مثل شراب بواسطه ذلت و توهین، با رضایت قلبی، زجر و درد درونم را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که قدرت و ثروت هیچکدام دائمی نیستند و نمیتوان به آنها تکیه کرد. در اینجا، شاعر اشاره میکند که در دنیای پر از عجیب و غریب، این دو (زور و زر) چه جایگاهی دارند و اشارهاش به بیارزش بودن این امور در برابر عظمت و قدرتی بالاتر است.
هوش مصنوعی: میخواهم از سرم جواهر بریزم و از آن زمین، پاداشِ هنرت را بگیرم.
هوش مصنوعی: این متن بیانگر این است که نه تنها یادداشتها و نوشتهها باقی نمیمانند، بلکه ارزشهایی که به دیگران دادهایم نیز از بین میروند. در واقع، همه چیز به فراموشی سپرده میشود و ما چیزی از آنچه را که به دیگران دادهایم، نخواهیم داشت.
هوش مصنوعی: وقتی چیزی به کسی به صورت رایگان داده نمیشود، چه جای غرور و خود بزرگبینی برای صاحبان ثروت وجود دارد؟
هوش مصنوعی: چرا مردم در هنگام نیاز به یکدیگر، از هم توقع و خواهش دارند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو پیغامبر ابوبکر و عمر را
بصر خواند این یک و سمع آن دگر را
مران هر دو بزرگ نامور را
سر آزادگان بحرو بر را
دهان بگشاد آن مار دو سر را
رهاند از بند زر آن سیمبر را
بلندی داده خاک پی سپر را
چو فرزند خلف نام پدر را
کنون بش نیدم از تو این خبر را
که از غم پاره می سازم جگر را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.