گنجور

 
ایرج میرزا

ز یاران آن قَدر بد دیده‌ام کز یار می‌ترسم

به بیکاری چنان خو کرده‌ام کز کار می‌ترسم

شاپویی‌ها خطرناکند و ترسیدن از آن واجب

ولی با این خطرناکی من از دستار می‌ترسم

نه از مار و نه از کژدم نه زین پیمان‌شکن مردم

از آن شاهنشهِ بی‌دینِ خلق‌آزار می‌ترسم

نمی‌ترسم نه از مار و نه از شیطان نه از جادو

غم خود را به یک سو هشته از غمخوار می‌ترسم

چو بی‌اصرار کار از دست مردم برنمی‌آید

چه کار آید ز دست من که از اصرار می‌ترسم

فراوان گفتنی‌ها هست و باید گفتنش امّا

چه سازم دور دور دیگرست از دار می‌ترسم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

بگویم حال خویشت، لیک از آزار می‌ترسم

وگر ندهم برون، ز اندیشه گفتار می‌ترسم

چه حال است این که از بیم رقیبان ننگرم رویت؟

هوس می‌آیدم گل چیدن و از خار می‌ترسم

معاذالله که از مردن بترسم در غمت، لیکن

[...]

صائب تبریزی

ز خال عنبرین افزون ز زلف یار می‌ترسم

همه از مار و من از مهرهٔ این مار می‌ترسم

ز خواب غفلت صیاد ایمن نیستم از جان

شکار لاغرم از تیغ لنگردار می‌ترسم

خطر در آب زیر کاه بیش از بحر می‌باشد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قصاب کاشانی

ز حرف مدعی از الفت دلدار می‌ترسم

چمن پرورده‌ام از دوری گلزار می‌ترسم

ندارم قوّت دیدار ابروی کمانش را

ز تیر غمزه آن ترک بی‌زنهار می‌ترسم

میان ما و بلبل در چمن فرقی که هست این است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه