وه چه خوب آمدی، صفا کردی
چه عجب شد که یاد ما کردی؟
ای بسا آرزوت می مُردم
خوب شد آمدی، صفا کردی
آفتاب از کدام سمت دمید
که تو امروز یاد ما کردی؟
از چه دستی سحر بلند شدی
که تفقُد به بینوا کردی؟
قلم پا به اختیار تو نبود
یا ز سهوالقلم خطا کردی؟
بی وفایی مگر چه عیبی داشت
که پشیمان شدی وفا کردی؟
شب مگر خواب تازه ای دیدی
که سحر یاد آشنا کردی؟
هیچ دیدی که اندرین مدت
از فراقت به ما چه ها کردی؟
دست بردار از دلم ای شاه
که تو این مُلک را گدا کردی
با تو هیچ آشتی نخواهم کرد
با همان پا که آمدی برگرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به استقبال محبوبی میرود که به ناگاه یاد او را کرده و آمده است. او با ابراز شادی از این دیدار، به خاطرات و آرزوهایش در غیابی محبوب اشاره میکند و از درد جدایی سخن میگوید. شاعر از خواستگاری که به او توجه کرده و به او لطف کرده، میپرسد که چرا در گذشته بیوفایی کرد. با لحنی عاطفی و اندکی دلشکسته، او تأکید میکند که دیگر با محبوبش آشتی نخواهد کرد و خواستار بازگشت اوست. در کل، این شعر بیانگر عشق، درد جدایی و آرزوی وصال است.
هوش مصنوعی: چه خوب که به دیدار ما آمدی، چقدر خوشحال کننده است که یاد ما را در دل نگه داشتهای!
هوش مصنوعی: خیلی از آرزوهایم باعث ناراحتیام میشدند، اما آمدی و باعث شادی و آرامش من شدی.
هوش مصنوعی: کدام علت باعث شد که امروز به یاد ما افتادی که قبلاً از ما دور بودی؟
هوش مصنوعی: از کدام منبع قدرت سحر به دست آوردی که این گونه به بیچارگی دیگران توجه کردی؟
هوش مصنوعی: قلم تحت کنترل تو نبود یا اینکه به اشتباه چیزی نوشتی؟
هوش مصنوعی: بیوفایی چه اشکالی داشت که حالا پشیمان شدی و بخواهی وفا کنی؟
هوش مصنوعی: آیا شبی خواب جدیدی دیدهای که صبح یاد کسی آشنا را در ذهنت زنده کردی؟
هوش مصنوعی: آیا تا به حال متوجه شدی که در این مدت دوری تو چه تاثیری بر ما گذاشته است؟
هوش مصنوعی: از دل من دست بردار ای پادشاه، زیرا تو با کارهایت این سرزمین را ویران کردی.
هوش مصنوعی: هیچ گاه با تو صمیمی نشده و نمیشوم، همانطور که با پای خود آمدی، با همان پا برگرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چند بار امشبش رها کردی
چند نیرنگ و کیمیا کردی
تا هدف غیر این گدا کردی
قدر انداز من، خطا کردی
گره از زلف خویش وا کردی
بر دلم بستی و رها کردی
در میان بلاش سر دادی
عقدهٔ محکمش بپا کردی
راه بیرون شدن برو بستی
[...]
آسمان و زمین بنا کردی
زین میان عالمی به پا کردی
مزن اباد را فنا کردی
لیره و اسکناس جا کردی
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.