گنهکار غیورم مزد بیخدمت نمیگیرم
از آن داغم که بر تقدیر او بستند تقصیرم
ز فیض عشق و مستی بردهام اندیشه را آنجا
که از دنباله چشم مهر عالمتاب میگیرم
من از صبح نخستین نقشبند موج و گردابم
چو بحر آسوده میگردد ز طوفان چاره برگیرم
جهان را پیش ازین صد بار آتش زیر پا کردم
سکون و عافیت را پاک میسوزد بم و زیرم
از آن پیش بتان رقصیدم و زنار بربستم
که شیخ شهر مرد باخدا گردد ز تکفیرم
زمانی رم کنند از من زمانی با من آمیزند
درین صحرا نمیدانند صیادم که نخچیرم
دل بیسوز کم گیرد نصیب از صحبت مردی
مس تابیدهای آور که گیرد در تو اکسیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس گناه و عشق عمیق شاعر است. او میگوید که از گناهکاران غیور است و به هیچ عنوان مزد خدماتش را نمیپذیرد، زیرا احساس میکند تقدیرش را ناعادلانه رقم زدهاند. او در عالم عشق و مستی، در جستجوی معنای بالاتر است و میگوید که از ابتدای خلقت، تحت تأثیر طبیعی چون بحر و طوفان قرار داشته است. شاعر از تجربیات تلخ و شیرینی که در زندگی داشته سخن میگوید و تأکید میکند که در ارتباط با دیگران، همواره در بین دوری و نزدیکی بوده است. او در پایان میگوید که دل سرد و بیروح نمیتواند از دوستی و محبت حقیقی بهرهمند شود. شعر به نوعی نشاندهنده جستجوی عمیق شاعر برای یافتن عشق و حقیقت در زندگی است.
هوش مصنوعی: من اگرچه گناهکارم، اما از کسی پاداشی نمیخواهم، چون به خاطر آن داغی که بر سر تقدیر من زدهاند، تقصیر من است.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و شادی، افکارم را رها کردهام در جایی که از نگاه گرم و درخشان معشوقم الهام میگیرم.
هوش مصنوعی: من از صبح روز اول درگیر و وابستهی فراز و نشیبهای زندگیام. وقتی زندگی به آرامش میرسد، از طوفانها و چالشها راهحلی پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: من در گذشته بارها دنیا را زیر پا گذاشتهام و با آتش آن را سوزاندهام. اکنون آرامش و امنیت را به طور کامل میسوزم و احساس میکنم که در این شرایط، خودم نیز در آتش فرو رفتهام.
هوش مصنوعی: قبل از این که به سوی معشوق بروم و زنجیر بندگی را به خود بزنم، امیدوارم که رهبر جامعه به درک و معنویت برسد و بر من جفا نکند.
هوش مصنوعی: گاهی از من فاصله میگیرند و گاهی به من نزدیک میشوند. در این بیابان، نمیدانند که من شکارچی هستم یا طعمه.
هوش مصنوعی: دل بیسوز از حضور مردی که به زندگی ارزش و عمق میبخشد، کمتر بهرهمند میشود. بیا کسی را به زندگیات وارد کن که بتواند برایت مانند اکسیر جادویی عمل کند و تو را به کمال و شکوفایی برساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا ای سرو ناز من روان تا در برت گیرم
گهی دست تو را گیرم گهی در پای تو میرم
اگر کامم به ناکامی رسانی از شب وصلم
به روز حشر برخیزم به حسرت دامنت گیرم
طبیب من چو دردم دید در دم گفت بیچاره
[...]
چو آنم دسترس نبود که روزی دامنش گیرم
روم باری به حسرت زیر بار توسنش میرم
من ار بار سفر می بندم از خاک درش باری
تو باش ای جان که خواهی از سگانش عذر تقصیرم
پس از مردن به خاکم گر زیارت آیی ای محرم
[...]
از آن چون زلف ماتم دیدگان ژولیده زنجیرم
که چون برگ خزان دیده است روز دست تدبیرم
ز اقلیم اثر برگشتن آه من نمی داند
به عنقا می رساند نسبت خود را پرتیرم
اگر غافل به صید بیگناهی شست بگشایم
[...]
به دام دلبری افتاده ام گمگشته تدبیرم
سراپا وحشتم در کوی او آهوی تصویرم
ضعیفم بر تمنای دل خود بس نمی آیم
هوس دیوانه و باریکتر از موست زنجیرم
عصا از خانه ام ننهاده چون پرگار پا بیرون
[...]
چه نیرنگست یارب در تماشاگاه تسخیرم
که آواز پر طاووس میآید به زنجیرم
دلم یک ذره خالی نیست از عرض مثال من
بهارم هر کجا رنگیست مینازد به تصویرم
کتاب صلح کل ناز عبارت برنمیدارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.