گنجور

 
اقبال لاهوری

به شاخ زندگی ما نمی ز تشنه لبی است

تلاش چشمهٔ حیوان دلیل کم طلبی است

حدیث دل به که گویم چه راه بر گیرم

که آه بی اثر است و نگاه بی ادبی است

غزل به زمزمه خوان پرده پست تر گردان

هنوز نالهٔ مرغان نوای زیر لبی است

متاع قافلهٔ ما حجازیان بردند

ولی زبان نگشائی که یار ما عربی است

نهال ترک ز برق فرنگ بار آورد

ظهور مصطفوی را بهانه بولهبی است

مسنج معنی من در عیار هند و عجم

که اصل این گهر از گریه های نیم شبی است

بیا که من ز خم پیر روم آوردم

می سخن که جوان تر ز باده عنبی است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عرفی

مدار صحبت ما بر حدیث زیر لبی است

که اهل هوش عوام اند و گفتگو عربی است

قبول خاطر معشوق شرط دیدار است

به حکم شوق تماشا مکن که بی ادبی است

نکاح دختر رز بود دوش با عرفی

[...]

صائب تبریزی

ز یار لطف نهان خواستن فزون طلبی است

که دل زیاده برد خنده ای که زیر لبی است

به احتیاط سخن در حضور خوبان کن

که خوی سنگدلان آبگینه حلبی است

نمی کنند نظر عارفان به حسن مجاز

[...]

فیض کاشانی

سئوال طلعت از آن حضرت ارچه بی‏ادبی است

زبان خموش ولیکن دهان پر از عربی است

نهفته حق رخ و باطل به عشوه جلوه‏کنان

بسوخت عقل ز حیرت که این چه بوالعجبی است

ز شوق نور حضورش بسوخت دل آری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
اسیر شهرستانی

نظر به جوهر اصلی نه زشت مکتسبی است

که عیب زاده تصحیف باده عنبی است

فزود کام دل ما ز نا امیدی ما

فروغ گوهر عاشق زلال تشنه لبی است

شکست خاطر ما خانه زاد خاطر ماست

[...]

هاتف اصفهانی

لبم خموش ز آواز مدعا طلبی است

که مدعا طلبیدن ز یار بی‌ادبی است

حکیم جام جم و آب خضر چون گوید

مراد جام زجاجی و بادهٔ عنبی است

نرنجم ار سخن تلخ گویدم که ز پی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه