گنجور

 
اقبال لاهوری

فرقی ننهد عاشق در کعبه و بتخانه

این جلوت جانانه آن خلوت جانانه

شادم که مزار من در کوی حرم بستند

راهی ز مژه کاوم از کعبه به بتخانه

از بزم جهان خوشتر از حور جنان خوشتر

یک همدم فرزانه وز باده دو پیمانه

هر کس نگهی دارد هر کس سخنی دارد

در بزم تو می خیزد افسانه ز افسانه

این کیست که بر دلها آورده شبیخونی

صد شهر تمنا را یغما زده ترکانه

در دشت جنون من جبریل زبون صیدی

یزدان به کمند آور ای همت مردانه

اقبال به منبر زد رازی که نباید گفت

نا پخته برون آمد از خلوت میخانه

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

من بی‌خود و تو بی‌خود ما را که بَرد خانه؟

من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه؟

در شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینم

هریک بتر از دیگر شوریده و دیوانه

جانا به خرابات آ تا لذّتِ جان بینی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

ای جان، چو سخن گویم مستانه و رندانه

سرمستم و لایعقل زان نرگس مستانه

پرسد ز سرشک خون جانم ز غمت، آری

پر گشته مرا آخر در عشق تو پیمانه

ای دوست، سر زلفت در سینه من بگشا

[...]

سلمان ساوجی

صوفی ز سر توبه شد با سر پیمانه

رخت و بنه از مسجد آورد به میخانه

هر صورت آبادان کز باده شود ویران

معموره معنی دان یعنی چه که ویرانه

سودی ندهد تو به زان می که بود ساقی

[...]

قاسم انوار

از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خانه

مقصود خدا عشقست، باقی همه افسانه

بنما رخ زیبا را، تا فاش بگویم من :

«قد اشرف الدنیا من نور حمیانه »

هرکس صفتی دارد، با خود ز ازل آرد

[...]

امیرعلیشیر نوایی

پیمانه می جویان رفتم سوی میخانه

بیرون نروم زانجا پر ناشده پیمانه

شیخان مناجاتی رندان خراباتی

جویند ترا جانا در کعبه و بتخانه

در میکده سر مستم از ننگ خودی رستم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه