فرقی ننهد عاشق در کعبه و بتخانه
این جلوت جانانه آن خلوت جانانه
شادم که مزار من در کوی حرم بستند
راهی ز مژه کاوم از کعبه به بتخانه
از بزم جهان خوشتر از حور جنان خوشتر
یک همدم فرزانه وز باده دو پیمانه
هر کس نگهی دارد هر کس سخنی دارد
در بزم تو می خیزد افسانه ز افسانه
این کیست که بر دلها آورده شبیخونی
صد شهر تمنا را یغما زده ترکانه
در دشت جنون من جبریل زبون صیدی
یزدان به کمند آور ای همت مردانه
اقبال به منبر زد رازی که نباید گفت
نا پخته برون آمد از خلوت میخانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و تعادل میان عشق الهی و دنیوی است. شاعر میگوید که عاشق برایش فرقی ندارد که به کعبه برود یا بتخانه، زیرا هر دو مکان دارای جلوهای روحانی هستند. او به شادی خود از این که در مسیر عشق به مزارش در کوی حرم است، اشاره میکند. شاعر به بزمهای دنیا و لذتها اشاره میکند و میگوید که هر کس در این مراسم داستانی دارد و افسانههایی در حال شکلگیری است. در نهایت، او به حالتی از جنون و شاهدی که از مباحث علمی صحبت میکند، اشاره میکند و از رازهایی که نباید فاش شوند سخن میگوید. جامعهای از عاشقان و افکار در این بزم حضور دارند که همه به نوعی درگیر رازهای عشق و زندگی هستند.
هوش مصنوعی: عاشق هیچ تمایزی بین کعبه و بتخانه نمیبیند؛ زیرا هر دو مکان برای او محلی از حضور عشق و جانان هستند. در هر دو جا، او به تجلی عشق و زیبایی دست مییابد، چه در جمع و چه در تنهایی.
هوش مصنوعی: من خوشحالم که قبرم را در محلی مقدس قرار دادهاند، جایی که میتوانم از آنجا به سمت معبد بتها نگاه کنم و مسیر زندگیام را بگذرانم.
هوش مصنوعی: دوستانه بودن انسان و همراهی با شخصی دانا و فرزانه، از زیباییهای بهشت هم برایم دلپذیرتر است. همچنین، دو لیوان شراب هم میتواند لذتبخشتر از هر چیز دیگری باشد.
هوش مصنوعی: هر شخصی نظری دارد و هر کس حرفی برای گفتن. در میهمانی تو، داستانها یکی پس از دیگری مطرح میشوند.
هوش مصنوعی: این کیست که با هجوم خود به دلها، خواستهها و آرزوهای بسیاری را به یغما میبرد و احساسات مردم را تحت تاثیر قرار میدهد؟
هوش مصنوعی: در دشت دیوانگی من، فرشتهای که تسلیم شده است، شکار خداوند را به دام بیاور، ای مرد با اراده و شجاع.
هوش مصنوعی: اقبال در مراسم سخنرانی موضوعی را مطرح کرد که نباید بیان میشد، و این راز ناگفته به طور ناخواسته از فضای خصوصی میخانه بیرون آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من بیخود و تو بیخود ما را که بَرد خانه؟
من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه؟
در شهر یکی کس را هشیار نمیبینم
هریک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
جانا به خرابات آ تا لذّتِ جان بینی
[...]
ای جان، چو سخن گویم مستانه و رندانه
سرمستم و لایعقل زان نرگس مستانه
پرسد ز سرشک خون جانم ز غمت، آری
پر گشته مرا آخر در عشق تو پیمانه
ای دوست، سر زلفت در سینه من بگشا
[...]
صوفی ز سر توبه شد با سر پیمانه
رخت و بنه از مسجد آورد به میخانه
هر صورت آبادان کز باده شود ویران
معموره معنی دان یعنی چه که ویرانه
سودی ندهد تو به زان می که بود ساقی
[...]
از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خانه
مقصود خدا عشقست، باقی همه افسانه
بنما رخ زیبا را، تا فاش بگویم من :
«قد اشرف الدنیا من نور حمیانه »
هرکس صفتی دارد، با خود ز ازل آرد
[...]
پیمانه می جویان رفتم سوی میخانه
بیرون نروم زانجا پر ناشده پیمانه
شیخان مناجاتی رندان خراباتی
جویند ترا جانا در کعبه و بتخانه
در میکده سر مستم از ننگ خودی رستم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.