گنجور

 
حسین خوارزمی

شبی از روی دلداری اگر دیدار بنمایی

چو خورشید جهان‌آرا همه عالم بیارایی

تو اندر پرده پنهان و جهان پرشورش از عشقت

قیامت باشد آن ساعت که از پرده برون آیی

نه صبر از تو بود ممکن اگر پنهان شوی یک دم

نه طاقت می‌کند یاری اگر دیدار بنمایی

گر از روی رضا یک دم نظر بر عالم اندازی

دری از روضه رضوان به روی خلق بگشایی

تو با چندین نشانی‌ها ز چشم خلق پنهانی

ولی در عین پنهانی بر عارف هویدایی

مشو غایب ز من یک دم که آرام دل و جانی

مرو از چشم من بیرون که نور چشم بینایی

جهان آیینه‌ای آمد صفا و روشنیش از تو

همه عالم سراسر تن تو تنها جان تن‌هایی

به لطفم سوی خود می‌کش که من ذره تو خورشیدی

به خویشم آشنایی ده که من قطره تو دریایی

حسین اشعار شیرینت چنان بگرفت عالم را

که طوطی را نمی‌تابد به عهد تو شکرخایی

 
 
 
فرخی سیستانی

بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی

به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی

قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی

چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی

نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

شبی تاری چو بی‌ساحل دمان پر قیر دریائی

فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی

نشیب و توده و بالا همه خاموش و بی‌جنبش

چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی

زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده

[...]

سنایی

ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی

تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی

ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی

ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی

پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی

[...]

انوری

خرد را دوش می‌گفتم که ای اکسیر دانایی

همت بی‌مغز هشیاری همت بی‌دیده بینایی

چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد

که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی

کسی کاندر جهان بی‌هیچ استکمال از غیری

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی

زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی

امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم

خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی

اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه