گنجور

 
حسین خوارزمی

ای عشق منم از تو سرگشته و سودایی

واندر همه عالم مشهور به شیدایی

در نامه مجنون تا از نام من آغازند

زین بیش اگر بردم سر دفتر دانایی

ای باده‌فروش من سرمایهٔ جوش من

از تست خروش من من نایم و تو نایی

سرمایه ناز از تو هم اصل نیاز از تو

هم وامق شیدایی هم دلبر عذرایی

گر زندگیم خواهی بر من نفسی در دم

من مرده صدساله تو جان مسیحایی

اول تو و آخر تو ظاهر تو و باطن تو

مستور ز هر چشمی در عین هویدایی

تیری ستم‌اندوزی بر دیده من دوزی

آخر چه جگرسوزی یارب چه دلارایی

پروانه‌صفت سوزان از شوق فشانم جان

تا گوییم ای جانان تو سوخته مایی

 
 
 
عطار

دوش از سر بیهوشی و ز غایت خودرایی

رفتم گذری کردم بر یار ز شیدایی

قلاش و قلندرسان رفتم به در جانان

حلقه بزدم گفتا نه مرد در مایی

گفتم که مرا بنما دیدار که تا بینم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

با هر کی تو درسازی می‌دانک نیاسایی

زیر و زبرت دارم زیرا که تو از مایی

تا تو نشوی رسوا آن سر نشود پیدا

کان جام نیاشامد جز عاشق رسوایی

بردار صراحی را بگذار صلاحی را

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی

ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی

یا چشم نمی‌بیند یا راه نمی‌داند

هر کاو به وجود خود دارد ز تو پروایی

دیوانه عشقت را جایی نظر افتاده‌ست

[...]

حکیم نزاری

عشق آمد و بر هم زد بنیادِ شکیبایی

ای عقل درین منزل مِن بعد چه می‌پایی

گر نه سر خود گیری در دستِ بلا مانی

تقصیر مکن خود را زنهار بننمایی

گر با تو مجازاتی بنیاد نهد خاموش

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

تا داشت به جان طاقت، بودم به شکیبایی

چون کار به جان آمد، زین پس من و رسوایی

سرپنجه صبرم را پیچیده برون شد دل

ای صبر، همین بودت بازوی توانایی

در زاویه محنت دور از تو چو مهجوران

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه