ای گشته مست عشقت روز الست جانم
مستی جان بماند روزی که من نمانم
هر ذره ای ز خاکم سرمست عشق باشد
چون ذره ها برآید از خاک استخوانم
فکر بهشت و دوزخ دارند اهل دانش
من مست عشق جانان فارغ ز این و آنم
گفتی بغیر منگر گر طالب حبیبی
والله که در دو گیتی غیر از تو من ندانم
از روی مهربانی ای مه بیا خرامان
تا نقد جان و دل را در پای تو فشانم
چون هیچکس نشانی با خود نیافت از تو
در جستن نشانت از خویش بی نشانم
اسرار عشق جانان دانم حسین لیکن
چون محرمی ندارم گفتن نمیتوانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آرزوی جانم در آرزوی آنم
کز هجر یک شکایت در گوش وصل خوانم
دانی چگونه باشم در محنتی چنینم
زان پس که دیده باشی در دولتی چنانم
با دل به درد گفتم کاخر مرا نگویی
[...]
ای راحت روانم، دور از تو ناتوانم
باری، بیا که جان را در پای تو فشانم
این هم روا ندارم کایی برای جانی
بگذار تا برآید در آرزوت جانم
بگذار تا بمیرم در آرزوی رویت
[...]
دل را ز من بپوشی یعنی که من ندانم
خط را کنی مسلسل یعنی که من نخوانم
بر تخته خیالات آن را نه من نبشتم
چون سر دل ندانم کاندر میان جانم
از آفتاب بیشم ذرات روح پیشم
[...]
آید ز نی حدیثی هر دم بگوش جانم
کاخر بیاد بشنو دستان و داستانم
من آن نیم که دیدی و آوازه ام شنیدی
در من بچشم معنی بنگر که من آنم
گر گوش هوش داری بشنو که باز گویم
[...]
ای باد صبحگاهی بادا فدات جانم
در گوش آن صنم گو این نکته از زبانم
ای آرزوی جانم در آرزوی آنم
کز هجر یک حکایت در گوش وصل خوانم
روزی که با تو بودم بد بخت همنشینم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.