نیِ بینوا ز شکّر به نوا شکرفشان شد
چه خوش است نغمه او را که حیات جاودان شد
منگر در آن که دارد تن نازکش جراحت
بنگر که تا چه راحت ز وجود او روان شد
تن پر ز نیش دارد چو درون ریش دارد
غم و درد بیش دارد نفسش حیات از آن شد
دل و جان چو نیست نی را عجب است این که دارد
خبری ز حال دلها که انیس عاشقان شد
به سخن دهن گشاده نه که سر به باد داده
چو سر و زبان ندارد ز چه صاحب بیان شد
نفسش مسیح مریم که حیات بخشد از دم
به سخن گرفته عالم چو همام مهربان شد
چو شنید مرغ جانم ز نوای نی صفیری
ز دیار تن زمانی به جوار آشیان شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه توقفست زین پس همه کاروان روان شد
نگرد شتر به اشتر که بیا که ساربان شد
ز چپ و ز راست بنگر به قطارهای بیمر
پی روز همچو سایه به طریق آسمان شد
نه ز لامکان رسیدی همه چیز از آن کشیدی
[...]
تو ز لب سخن گشادی، همه خلق بی زبان شد
تو به ره خرام کردی، همه چشمها روان شد
تو درون جان و گویی که دگر که است یا رب؟
دگری چگونه گنجد به تنی که جان گران شد
به رهی که دی گذشتی همه کس به نرخ سرمه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.