شمارهٔ ۳۶
شب دراز که مانند زلف یار من است
چو زلف یار به دست است کار کار من است
ز روزگار همین یک دم است حاصل من
که کار ساز دلم بار ساز گار من است
نخواهم آخر این شب ولی چه شاید کرد
که کارها همه بیرون ز اختیار من است
چو صبح پرده دری می کند شکایت ها
همی کنم بر آن کس که غم گسار من است
میان فصل زمستان تو چون بهار منی
میان خانه گلستان و لاله زار من است
به هیچ رنگی ز دستش نمی توانم داد
ضرورت است که نقش خوشش به کار من است
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...