گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
همام تبریزی

وداع چون تو نگاری نه کار آسان است

هلاک عاشق مسکین فراق جانان است

نگر مفارقت جان ز تن چگونه بود

به جان دوست که هجران هزار چندان است

ز وصل خود نفسی پیش از آن که دور شوم

اگر به جان بفروشی هنوز ارزان است

مجال دیدن رویت نماند چشمم را

که شکل مردمکش زیر اشک پنهان است

بگو که تا نشود کاروان روان امروز

که ز آب دیده اصحاب روز باران است

هنوز سرو روانم ز چشم ناشده دور

دل از تصور دوری چو بید لرزان است

بدان امید که بوسند نعل یکرانت

نهاده بر سر راه تو روی یاران است

ز هر طرف که نظر می‌کنم برابر تو

هزار سینه نالان و چشم گریان است

نظر به جانب زلف تو می‌کنم او نیز

برای خاطر این خستگان پریشان است

ز هم بریدن یاران به تیغ ناکامی

چو هست عادت گردون مرا چه تاوان است

تو می‌روی و همام از پی تو می‌نگرد

ز دل بریده امید و حدیث در جان است

 
 
 
امیر معزی

سدید ملک ملک عارض خراسان است

صفی دولت و مخدوم اهل دیوان است

پناه دین خدای و معین شرع رسول

عمر که همچو علیّ و صدیق و عثمان است

لقب سدید و صفی یافته است زانکه دلش

[...]

قوامی رازی

مدبری ملکی بر جهان جهانبان است

که هر چه گوئی از او صد هزار چندان است

احد صفت صمدی لم یلد و لم یولد

که پیک «و» نامه او جبرئیل و قرآن است

مقدری که خداوندی کرسی و عرش است

[...]

خاقانی

چه آفتی تو که کمتر غم تو هجران است

چه گوهری تو که کمتر بهای تو جان است

جهان حسن تو داری به زیر خاتم زلف

تو راست معجزه و نام تو سلیمان است

از آن زمان که تو را نام شد به خیره کشی

[...]

سعدی

هزار سختی اگر بر من آید آسان است

که دوستی و ارادت هزار چندان است

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست

که خار دشت محبت گل است و ریحان است

اگر تو جور کنی جور نیست، تربیتست

[...]

حکیم نزاری

مرا به دیدن تو اشتیاق چندان است

که تشنه را به بیابان ، به آب حیوان است

چنان به ذکر تو مشغول خاطرم شب و روز

که ورد نام تو بالای حرز ایمان است

مگر تو یوسف گم گشته ای و من یعقوب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه