گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
همام تبریزی

تازه شود حیات ما چون بگشاید او دهن

بوی گل است یا نفس آب حیات یا سخن

از نفسش مشام ما نافه مشک می‌شود

شاید اگر برون بری مجمر عود از انجمن

گر به چمن در آید او یاد نیاورد کسی

با حرکات قامتش جنبش سرو و نارون

باد غبار کوی او برد سحر به بوستان

چون بشنید بوی او گل بدرید پیرهن

زان عرقی که می‌کند شرم ز عارضش روان

آب نماند قطره را بر ورق گل و سمن

باد چو بوی زلف او داد به خاک کوی او

تاجر از این زمین برد مشک به جانب ختن

جان به لب تو داده‌ام پیش تو سر نهاده‌ام

شمعی و شاهدان لگن جانی و دیگران بدن

جان من شکسته کی در نظر آوری تو چون

زلف تو را هزار جان هست به زیر هر شکن

 
 
 
مولانا

چند گریزی ای قمر هر طرفی ز کوی من

صید توایم و ملک تو گر صنمیم وگر شمن

هر نفس از کرانه‌ای ساز کنی بهانه‌ای

هر نفسی برون کشی از عدمی هزار فن

گرچه کثیف منزلم شد وطن تو این دلم

[...]

همام تبریزی

ای دل من نگین تو مهر تو مهر آن نگین

عمر شد و نمی‌رود نقش تو از نگین من

اوحدی

باغ بسان مصر شد از رخ یوسف سمن

گشت روان ز هر طرف آب چو نیل در چمن

جامهٔ توبه زشت شد، وقت کنار کشت شد

بر صفت بهشت شد، باغ، به صد هزار فن

عمر عزیز شد به سر، تخت عزیز گل نگر

[...]

خواجوی کرمانی

بلبل خوش سرای شد مطرب مجلس چمن

مطربه ی سرای شد بلبل باغ انجمن

خادم عیشخانه کوتاه بکشد چراغ را

زانک زبانه می زند شمع زمرّدین لگن

ساقی دلنواز گو داد صبوحیان بده

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه