تازه شود حیات ما چون بگشاید او دهن
بوی گل است یا نفس آب حیات یا سخن
از نفسش مشام ما نافه مشک میشود
شاید اگر برون بری مجمر عود از انجمن
گر به چمن در آید او یاد نیاورد کسی
با حرکات قامتش جنبش سرو و نارون
باد غبار کوی او برد سحر به بوستان
چون بشنید بوی او گل بدرید پیرهن
زان عرقی که میکند شرم ز عارضش روان
آب نماند قطره را بر ورق گل و سمن
باد چو بوی زلف او داد به خاک کوی او
تاجر از این زمین برد مشک به جانب ختن
جان به لب تو دادهام پیش تو سر نهادهام
شمعی و شاهدان لگن جانی و دیگران بدن
جان من شکسته کی در نظر آوری تو چون
زلف تو را هزار جان هست به زیر هر شکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل درباره حیات و عشق سخن میگوید. او به بوی گل و آب حیات اشاره میکند و میگوید که نفس محبوبش باعث خوشبو شدن مشام او میشود. اگر محبوب به باغ بیاید، هیچکس به یاد نمیآورد، زیرا زیبایی و حرکات او مانند سرو و نارون است. بوی او در فضا میپیچد و به گلها اجازه میدهد تا جوانه بزنند. عشق او باعث شرم و شادی در دل شاعر است و او جانش را به پای محبوبی گذاشته که شمعی در شب زندگیاش است. شاعر به حسرت و سوز دلش از دوری محبوب اشاره کرده و زیبایی و پیچیدگیهای عشق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: زندگی ما تازه و شاداب میشود زمانی که او لبهایش را باز کند. این بوی گل یا نفس آب حیات است، یا نغمهای عاشقانه.
هوش مصنوعی: عطر و بوی دلانگیز او مانند مشک ما را معطر میکند و شاید اگر او از جمع جدا شود، همانند بویی که از عود به مشام میرسد، فضای ما را پر کند.
هوش مصنوعی: اگر او در باغ بیاید، کسی به یادش نمیآید؛ با حرکات و قامتش، حرکات سرو و نارون را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی غبار کوی معشوق را به باغستان منتقل کرد و هنگامی که گلها بوی او را استشمام کردند، به شوق و ذوق، گلبرگهای خود را پاره کردند.
هوش مصنوعی: به خاطر عرقی که از چهرهاش به زمین میریزد، هیچ آبی بر روی گل و سمن باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: باد بوی دلفریب موی محبوب را به خاک کوی او میپراکند و تاجر از این زمین عطر مشک را به سمت ختن میبرد.
هوش مصنوعی: من جانم را به پای تو گذاشتهام و به حضورت افتادهام. شمعی در برابر تو و نشانههای وجودم را در دستان تو قرار دادهام. دیگران نیز بدنشان را در این میان دارند.
هوش مصنوعی: جان من به شدت درد میکشد، آیا تو متوجه این حالت میشوی؟ تو که زلفهایت هزار جان را زیر هر یک از خمهایش پنهان دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رستم کیقباد فر حیدر مصطفی ظفر
همره رخش و دل دلش فتح و غزای راستین
چند گریزی ای قمر هر طرفی ز کوی من
صید توایم و ملک تو گر صنمیم وگر شمن
هر نفس از کرانهای ساز کنی بهانهای
هر نفسی برون کشی از عدمی هزار فن
گرچه کثیف منزلم شد وطن تو این دلم
[...]
ای دل من نگین تو مهر تو مهر آن نگین
عمر شد و نمیرود نقش تو از نگین من
باغ بسان مصر شد از رخ یوسف سمن
گشت روان ز هر طرف آب چو نیل در چمن
جامهٔ توبه زشت شد، وقت کنار کشت شد
بر صفت بهشت شد، باغ، به صد هزار فن
عمر عزیز شد به سر، تخت عزیز گل نگر
[...]
بلبل خوش سرای شد مطرب مجلس چمن
مطربه ی سرای شد بلبل باغ انجمن
خادم عیشخانه کوتاه بکشد چراغ را
زانک زبانه می زند شمع زمرّدین لگن
ساقی دلنواز گو داد صبوحیان بده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.