گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

در دیده چه کار آید؟ این اشک چو بارانم

بر دیده اگر، جانا، سروی چو تو بنشانم

خود را به سر کویت بدنام ابد کردم

از هر چه جز این کردم، از کرده پشیمانم

جانم به فدات آن دم کز بعد دو سه بوسه

گویم که یکی دیگر گویی تو که نتوانم

از تیغ جفایم کش بی هیچ دیت، زیرا

زین بیش نمی ارزد در نرخ وفا جانم

گر با تو غمی گویم، در خواب کنی خود را

این درد دل است آخر، افسانه نمی خوانم

تو نام کرم گیری من جور و ستم خوانم

گر چه به زبان گویی، من نام تو می دانم

جانی دگرم باید شکرانه فرمانت

آن لحظه که در کشتن آید ز تو فرمانم

چاک دلم، ای محرم، چون دوخت نمی دانی

ضایع چه کنی رشته در چاک گریبانم؟

عشق بت و بیم جان این نقد به کف تا کی؟

خسرو، به غزل بر گو تا دست برافشانم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

ای دوست‌تر از جانم زین بیش مرنجانم

مگذر ز وفاداری مگذار برین سانم

جان بود و دلی ما را دل در سر کارت شد

جان مانده چه فرمایی در پای تو افشانم

من با تو جفا نکنم تو عادت من دانی

[...]

مولانا

در عشق سلیمانی من همدم مرغانم

هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم

هر کس که پری خوتر در شیشه کنم زوتر

برخوانم افسونش حُراقه بجنبانم

زین واقعه مدهوشم باهوشم و بی‌هوشم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

آن دوست که من دارم وآن یار که من دانم

شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم

بخت این نکند با من کآن شاخ صنوبر را

بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم

ای روی دل‌آرایت مجموعهٔ زیبایی

[...]

اوحدی

آن دوست که می‌بینم، آن دوست که می‌دانم

تا آنکه رخش دیدم، او من شد و من آنم

در آینه جز رویی ننمود مرا، زین رو

ای کاج! بدانم تا: بر روی که حیرانم؟

هر چند که میران را از مورچه عار اید

[...]

سیف فرغانی

ای دوست‌تر از جانم زین بیش مرنجانم

گر زخم زنی شاید بر دیده گریانم

در نرد هوس خوبان بسیار مرا بردند

تا عشق تو می‌بازم خود هیچ نمی‌دانم

بر فرش وصال تو آن روز که پا کوبم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیف فرغانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه