گنجور

 
اوحدی

آن دوست که می‌بینم، آن دوست که می‌دانم

تا آنکه رخش دیدم، او من شد و من آنم

در آینه جز رویی ننمود مرا، زین رو

ای کاج! بدانم تا: بر روی که حیرانم؟

هر چند که میران را از مورچه عار اید

او گوید و من گویم، چون مور سلیمانم

چون شست به یک رنگی نقش سبک و سنگی

حکمی من و حکمی او، میرانَد و میرانم

جانانم اگر خواهد هرگز بنمیرم من

نه زنده بن جانان، نه زنده باین جانم

دوری اگر او جوید شاید که توان کردن

گر من کنم این دوری دورست که نتوانم

گفتا: بتو میمانم، در خود چو نظر کردم

جز دوست نمیماند، گویی: به که میمانم؟

این زهره کرا باشد؟ جز من، که بگستاخی

برخواند و ننیوشم، بفروشد و نستانم

تا از دگری گویم، درویشم و او سلطان

چون بر در او پویم، درویشم و سلطانم

گر زانکه کسی دیگر زین قصه به مستوری

خاموش تواند شد، من مستم و نتوانم

ای اوحدی، او را گر یابی، طلب آن کن

کو را بنداند کس، زین گونه که من دانم

آن صید که میجستم، هر چند به دام آمد

دیگر بدواند پر در کوه و بیابانم

 
 
 
انوری

ای دوست‌تر از جانم زین بیش مرنجانم

مگذر ز وفاداری مگذار برین سانم

جان بود و دلی ما را دل در سر کارت شد

جان مانده چه فرمایی در پای تو افشانم

من با تو جفا نکنم تو عادت من دانی

[...]

مولانا

در عشق سلیمانی من همدم مرغانم

هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم

هر کس که پری خوتر در شیشه کنم زوتر

برخوانم افسونش حُراقه بجنبانم

زین واقعه مدهوشم باهوشم و بی‌هوشم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

آن دوست که من دارم وآن یار که من دانم

شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم

بخت این نکند با من کآن شاخ صنوبر را

بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم

ای روی دل‌آرایت مجموعهٔ زیبایی

[...]

امیرخسرو دهلوی

در دیده چه کار آید؟ این اشک چو بارانم

بر دیده اگر، جانا، سروی چو تو بنشانم

خود را به سر کویت بدنام ابد کردم

از هر چه جز این کردم، از کرده پشیمانم

جانم به فدات آن دم کز بعد دو سه بوسه

[...]

سیف فرغانی

ای دوست‌تر از جانم زین بیش مرنجانم

گر زخم زنی شاید بر دیده گریانم

در نرد هوس خوبان بسیار مرا بردند

تا عشق تو می‌بازم خود هیچ نمی‌دانم

بر فرش وصال تو آن روز که پا کوبم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیف فرغانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه