ای نور خدا در نظر از روی تو ما را
بگذار که در روی تو بینیم خدا را
تا نکهت جان بخش تو همراه صبا شد
خاصیت عیسیست دم باد صبا را
هر چند که در راه تو خوبان همه خاکند
حیفست که بر خاک نهی آن کف پا را
پیش تو دعا گفتم و دشنام شنیدم
هرگز اثری بهتر ازین نیست دعا را
می خواستم آسوده بکنجی بنشینم
بالای تو ناگاه بر انگیخت بلا را
آن روز که تعلیم تو می کرد معلم
بر لوح تو ننوشت مگر حرف وفا را؟
گر یار کند میل، هلالی، عجبی نیست
شاهان چه عجب گر بنوازند گدا را؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و ارادت شاعر به معشوق و خداوند میپردازد. شاعر از نور خدا و زیبایی معشوق سخن میگوید و آرزو دارد که در چهره معشوق، خدا را ببیند. او به تأثیر مثبت معشوق، چون نکهت جان بخش، اشاره میکند و lament میکند که افراد خوب تنها خاک هستند و نباید بر آنها پا گذاشته شود. شاعر دعا به حضور معشوق را از صمیم قلب میگوید و هر چند که در پاسخ دشنام میشنود، اما تأثیر دعا را مثبت میداند. او همچنین یادآور میشود که تعلیم و صفا در عشق معشوق برتر از هر چیز دیگری است و در نهایت، شاعر به نگاهی به عشق و نوازش میپردازد و میپرسد که چطور ممکن است شاهان به گدایان محبت کنند. به طور کلی، شعر به زیباییها و پیچیدگیهای عشق و ارادت به معشوق اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ای نور خدا، خواهش میکنم در نظر خودت ما را فراموش نکن، تا بتوانیم در چهرهی تو، خدا را ببینیم.
هوش مصنوعی: وقتی عطر جانبخش تو با نسیم صبح گاهی همراه میشود، این نشاندهنده قدرت و تاثیر شگفتانگیز توست که به دم عیسی تشبیه میشود.
هوش مصنوعی: اگرچه در مسیر تو، تمام زیباییها و خوبیها به خاک افتادهاند، اما نیکوست که پای خود را بر روی آن خاک نگذاری.
هوش مصنوعی: من در حضور تو دعا کردم و به جای پاسخ دعایم، دشنام شنیدم. هیچ چیزی بهتر از این نیست که بدانم دعا میتواند چنین نتیجهای داشته باشد.
هوش مصنوعی: من میخواستم در آرامش گوشهای نشسته و به تو فکر کنم، ولی ناگهان مشکلات پیش آمدند و آرامشم را برهم زدند.
هوش مصنوعی: روزهایی که معلم به تو علم میآموخت، روی لوح وجودت جز حرف وفا چیزی نوشته نشد.
هوش مصنوعی: اگر محبوب بخواهد، اشکالی ندارد؛ این تنها برای شاهان عجیب نیست که بر گدایان نیز محبت کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گر راه بود بر سر کوی تو صبا را
در بندگیت عرضه کند قصه ما را
ما را بسرا پرده ی قربت که دهد راه
بر صدر سلاطین نتوان یافت گدا را
چون لاله عذاران چمن جلوه نمایند
[...]
ای عید رخت کعبه دل اهل صفا را
هر لحظه صفایی دگر از روی تو ما را
تو کعبه حسنی و سر زلف تو حرم روح قدس را
در موقف کون تو مفام اهل صفا را
لبیک زنان بر عرفات سر کویت
[...]
چون کعبهٔ وصل تو مقامست صفا را
در قبلهٔ خود آی، تا بپرستیم خدا را
چون غنچه کسی یافت هوای سر کویت
کاندر دل تنگش نبود راه هوا را
تو تازه بهاری و به سودای تو چون گل
[...]
رحمی بکن آخر به من خسته خدا را
از حد مبر آخر به دلم جور و جفا را
زین بیش نماندهست مرا طاقت هجران
آخر نظری کن به من از لطف، خدا را
یک شب ز سر لطف، تو بر وعده وفا کن
[...]
سیمین ذقنا سنگدلا لاله عذارا
خوش کن به نگاهی دل غم پرور ما را
این قالب فرسوده گر از کوی تو دور است
القلب علی بابک لیلا و نهارا
آزرده مبادا که شود آن تن نازک
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.