برخیز و بسر وقت اسیران گذری کن
چشمی بگشا، سوی غریبان نظری کن
ای گریه، بیا، در غم هجرش مددی کن
وی ناله، برو، در دل سختش اثری کن
چون آینه هر لحظه بهر کس منما روی
زنهار! که از آه دل ما حذری کن
خون شد جگر خلق، بدلها مزن آتش
اندیشه ز دود دل خونین جگری کن
از بهر گرفتاری ما زلف میآرای
ما بسته دامیم، تو فکر دگری کن
ای خواجه، مشو ساکن بت خانه صورت
بیرون رو و در عالم معنی سفری کن
من بی خبرم، گر خبرم نیست، هلالی
از بی خبریهای من او را خبری کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از مخاطب میخواهد که به اسیران (دردمندان) توجه کند و دست کم به غریبان و بیکسان نگاهی بیفکند. او از گریه و ناله درخواست کمک میکند و به یاد آورده که هر لحظه نباید به دیگران فقط ظاهر را نشان دهد، بلکه باید دل و احساسات را در نظر بگیرد. شاعر به بیخبری خود اشاره کرده و از دیگران میخواهد که او را از اخبار و واقعیتها آگاه کنند. به طور کلی، شعر درباره توجه به دیگران، احساسات و بیخبری از دنیای واقعی است.
هوش مصنوعی: بیدار شو و به جزایر اسیران سر بزن؛ نگاهی بینداز و به بیگانگان توجه کن.
هوش مصنوعی: ای گریه، به کمکم بیا تا در غم دوری او بیفتم و ای ناله، برو و در دل او اثری بگذار تا احساس کند.
هوش مصنوعی: هر لحظه به یاد کسی نباش، تو مانند آینهای که نشان میدهد. خواهش میکنم که از دلخوریها و اندوهی که در دل داریم، دوری کن.
هوش مصنوعی: دلهای مردم به شدت داغ و ناراحت است، فکرها را مشغول نکنید و بگذارید که درد دلهایشان تبدیل به شعلهای از اندیشه و احساسات عمیق شود.
هوش مصنوعی: به خاطر مشکلات و گرفتاریهای ما، تو خودت را به زحمت ننداز و به چیز دیگری فکر کن.
هوش مصنوعی: ای آقا، در جا نزن و فقط به ظواهر زندگی مشغول نباش. از دنیای مادی خارج شو و به دنیای معنوی سفر کن.
هوش مصنوعی: من از حال و روز خود بیخبرم و اگر هم خبری داشته باشم، نمیدانم. تو میتوانی از بیخبریهای من او را باخبر کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای باد سحرگاهی زینجا گذری کن
وز بهر من دلشده عزم سفری کن
چون بلبل سودازده راه چمنی گیر
چون طوطی شوریده هوای شکری کن
فرهاد صفت روی به صحرا نه و چون سیل
[...]
ای سرو سهی قد به سوی ما گذری کن
بر حال دل سوختگانت نظری کن
ای باد صبا ما ز غمت بی خبرانیم
از حال دل بی خبرانش خبری کن
ای آه غم آلوده که در سینه مایی
[...]
ای دل به خرابات حقیقت گذری کن
خود را به دو پیمانه جهان دگری کن
با مردم دیوانه قلم را نبود کار
از داغ جنون تیر قضا را سپری کن
کردی سفر دور بسی سود نبخشید
[...]
ای کرده وطن تن، به سوی جان سفری کن
از جان گذر و جانب جانان نظری کن
بر خنجر و شمشیر زبان های فضولان
مانند کر از گوش تغافل، سپری کن
تا منزل مقصود خودی راه درست است
[...]
ای آه خدا را سوی لیلا سفری کن
او را زدل خسته مجنون خبری کن
مگذار حریفان دغا را تو در این کوی
ای آن جهان سوز من امشب اثری کن
از هستی من گرد برانگیخت فراقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.