ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما مکن
آغاز عشق است ای پسر اینها مکن اینها مکن
ول یاری بدان رسمیست خوبان را کهن
ای از همه بی رحم تر رسم نوی پیدا مکن
گاهی نگاهی میکنی آن هم به چندین خشم و ناز
گو کارها یکباره شو این چشم هم بالا مکن
مشهور شهری گشتهای وحشی چه رسواییست این
چندین به کوی او مرو خود را دگر رسوا مکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از محبوب خود میخواهد که به او ظلم و ستم نکند و از آغاز عشق او را آگاه میکند. او به محبوب میگوید که در روابط عاشقانه رسم و آیینی وجود دارد که باید رعایت شود و نباید به بدی رفتار کند. همچنین به محبوب هشدار میدهد که به او با ناز و خشم نگاه نکند، زیرا این رفتارها نتیجهای جز درد به همراه نخواهد داشت. در پایان، شاعر از محبوب میخواهد که از رفتن به کوی عشق خودداری کند تا بیشتر از این رسوا نشود.
هوش مصنوعی: به ما بدی نکن و ما را بیجهت آزار نده. شروع عشق است و این نوع رفتارها را انجام نده.
هوش مصنوعی: دوستان و یاران خوب همواره در عشق و وفاداری الگویی قدیمی دارند، اما کسی که به قصد نیکوکاری به شکلی جدید و ناپسند وارد میشود، ممکن است بیشتر از همه بیرحم باشد.
هوش مصنوعی: گاهی نگاهی به من میکنی که با چهرهای پر از خشم و ناز است. میگویم از کارهایت یکجا و یکباره انجام بده و نیازی به بالا بردن چشمانت نیست.
هوش مصنوعی: تو در آن شهر به شهرت رسیدهای، وحشی! چه رسوایی است که این همه به کوی او میروی؟ خود را بیشتر از این رسوا نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ماه هلال ابروی من عقل مرا شیدا مکن
غمزه زنان زین سو میا، آهنگ جان ما مکن
ای من، غلام روی تو، گر جور خواهی ور ستم
بر بنده خود می کنی، چون گویمت کن یا مکن
گه زلف سوی رخ بری، گه خال پیش لب نهی
[...]
ای رند درد آشام جز دیر مغان مأوا مکن
دل را به غیر از مغبچهای جای دگر شیدا مکن
ساقی به صد فرخندگی چون بایدت پایندگی
گر یابی آب زندگی در جام جز صهبا مکن
در طوف باغ ای سیمبر گلرنگ می در جام زر
[...]
ای دل، بکوی او مرو، از بیخودی غوغا مکن
خود را و ما را بیش ازین در عاشقی رسوا مکن
ای اشک سرخ و گرم رو، بر چهره ام ظاهر مشو
آبی که پنهان خورده ام در روی من پیدا مکن
تا چند ناز و سرکشی؟ آخر بجان آمد دلم
[...]
ای بر کفت تیغ جفا از قتل ما پروا مکن
بگذشته ایم از خون خویش اندیشه از فردا مکن
آسوده در مهد لحد خوابیده اند این مردگان
بگذارشان در خواب خوش آن لعل را گویا مکن
نه جان نه سر، نه دین، نه دل ماند از برای عاشقان
[...]
شبها به بزم مدعی ای بی مروت جا مکن
آرام جان او مشو، آزار جان ما مکن
از بهر حسرت خوردنم، لب بر لب ساغر منه
دست از پی آزردنم در گردن مینا مکن
در بزم غیر ای بی وفا بهر خدا مگذار پا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.