کدام صبح سعادت بود مبارک ازینم؟
که در برابرت آیم، صباح روی تو بینم
زهی مراد! که عاشق هلاک روی تو گردد
مراد من همه اینست، من هلاک همینم
گهی که سر بنهم بر زمین بپیش سگانت
چنان خوشم که: مگر پادشاه روی زمینم
رو، ای صبا، تو کجا آمدی؟ که از سر آن کو
نشان پای سگش می رسد بنقش جبینم
اگر طبیب نهد گوش بر شکاف دل من
هنوز بشنود از ضعف نالهای حزینم
کرم نمودی و گفتی: گدای ماست هلالی
بلی، تو شاه بتانی و من گدای کمینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از حس عشق و شوق به معشوق سخن میگوید. او لحظهای را وصف میکند که در صبحی خوشبخت به دیدار محبوب میرسد و از دیدن او به شدت خوشحال میشود. شاعر بیان میکند که عشق او به معشوق به قدری عمیق است که حاضر است برای او جان بدهد و حتی در مقابل سگهای او خود را فدای ایشان کند. همچنین، اشاره دارد که اگر طبیب به درد دل او گوش دهد، میتواند نالههای او را بشنود. در پایان، شاعر به وضعیتی خود را گدا و معشوق را به عنوان پادشاه توصیف میکند و نشان میدهد که در عشق، خود را در مرتبهای پایینتر از محبوب میبیند.
هوش مصنوعی: کدامین صبح خوشبختی وجود دارد که من بتوانم در آن روز به پیش تو بیایم و چهرهات را ببینم؟
هوش مصنوعی: عجب آرزویی! که عاشق، برای دیدن روی تو از جان خود بگذرد. آرزوی من نیز همین است، من تنها برای همین عشق و فداکاری زندهام.
هوش مصنوعی: گاهی پیش سگها، سرم را بر زمین میگذارم و آنچنان خوشحال هستم که گویی پادشاه دنیا هستم.
هوش مصنوعی: ای نسیم، کجا آمدی؟ که نشان پاهای سگ او را از روی پیشانیام میتوانم ببینم.
هوش مصنوعی: اگر پزشک گوشش را به جراحى دل من بگذارد، هنوز هم میتواند از نالههای غمانگیز من آگاه شود.
هوش مصنوعی: تو مهربانی و فرمودی که من گدای تو هستم؛ آری، تو مانند یک پادشاه زیبا هستی و من در برابر تو همچون گدایان عادی و بینوا هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک ام شبی که به خلوت جمال دوست ببینم
به از ممالک روی زمین به زیر نگینم
سماع بربط و جام خوش و حریف موافق
به روی دوست برآنم که در بهشت برینم
نه مرد باشم و باشم سزای آتش دوزخ
[...]
ز چشم خلق هوس میکند که گوشه گزینم
ولی تعلق خاطر نمیهلد که نشینم
سوار گشتم و گفتم: ز دست او ببرم جان
کمند عشق بیفگند و درکشید ز زینم
گناه من همه در دوستی همین که: بر آتش
[...]
نه بخت آنکه شبی با تو روبرو بنشینم
نه دل دهد که به جای تو دیگری بگزینم
زحال زار من ای هر دو دیده ام خبرت نیست
که نیست در غم تو غیر آه و ناله قرینم
برفتی از برم ای ماه سروقد گل اندام
[...]
تو شاه مسند حسنی و من گدای کمینم
مرا سعادت آن از کجا که با تو نشینم
چو خاکروبی آن در دریغ داشتی از من
گذار تا خس و خار رهت به دیده بچینم
سواره رفتی و سودم جبین به راه تو چندان
[...]
چنان به کوی تو آسوده از بهشت برینم
که در ضمیر نیامد خیال حوری عینم
کمند طره نهادی به پای طاقت و تابم
سپاه غمزه کشیدی به غارت دل و دینم
نه دست آن که دمی دامن وصال تو گیرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.