چنان به کوی تو آسوده از بهشت برینم
که در ضمیر نیامد خیال حوری عینم
کمند طره نهادی به پای طاقت و تابم
سپاه غمزه کشیدی به غارت دل و دینم
نه دست آن که دمی دامن وصال تو گیرم
نه بخت آن که شبی جلوهٔ جمال تو بینم
مرا چه کار به دیدار مهوشان زمانه
که با وجود تو فارغ ز سیر روی زمینم
ز رشک مردن من جان عالمی به لب آید
اگر به روی تو افتد نگاه باز پسینم
ز بس که هر سر مویم هوای مهر تو دارد
نمیبرم ز تو گر سر بری به خنجر کینم
ز حسرت لب میگون و جعد غالیه سایت
رفیق لعل بدخشان، شریک نافهٔ چینم
معاشران همه مشغول عیش و عشرت و شادی
به غیر من که شب و روز با غم تو قرینم
چگونه شاد نباشد دلم به گوشه نشینی
که خال گوشهٔ چشم تو کرده گوشهنشینم
بر آستانهٔ آن پادشاه حسن فروغی
کمان کشیده ز هر گوشه لشکری به کمینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و عشق بینظیری که نسبت به محبوبش دارد اشاره میکند. او از آسودگی خود در کنار محبوب میگوید و تصور حوریهای بهشتی را کنار میگذارد. شاعر احساس میکند که دل و دینش به اسیر نگاههای محبوب تبدیل شده و هیچ بختی برای دیدار جمال او ندارد. او با اشاره به غم و حسرتی که از دوری معشوق به دل دارد، دیگر دیدارهای دنیا را بیمعنا میسازد. در نهایت، شاعر ابراز میکند که حتی در میان شادی دیگران، دلش تنها با غم دوری محبوبش قرین است و به خاطر حسرت بیپایانش همواره دلتنگ است.
هوش مصنوعی: من آنقدر در نزدیکی تو آرامش دارم که حتی خیال بهشت و حوریها از ذهنم دور شده است.
هوش مصنوعی: با زیبایی و جذابیت موهایت مرا به دام انداختی و از قدرت و توانم کاستی. با نگاههای فریبندهات دل و ایمانم را به یغما بردی.
هوش مصنوعی: من نه آنقدر خوششانس هستم که بتوانم لحظهای در آغوش تو باشم و نه آنقدر بختیار که شبی زیبایی تو را ببینم.
هوش مصنوعی: من به دیدن زیباییهای دنیا هیچ نیازی ندارم، چون با وجود تو دیگر نیازی به گشت و گذار در این زمین ندارم.
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر حسادت بمیرم، روحی از عالم به تنگنا میافتد، زیرا اگر آخرین نگاه من به تو بیفتد، همه چیز به هم میریزد.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و محبت تو، حتی اگر جانم را هم بگیرند، نمیتوانم از تو دست بکشم.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و دلفریبی لبهای شکرین و موهای مجعد دوستم که همانند لعلهای بدخشان درخشان است، من نیز شریک و همنشین زیباییهای دیگران میشوم.
هوش مصنوعی: دوستان همه در حال خوشگذرانی و شادی هستند، اما من به جز اندوه تو هیچ چیزی ندارم و شب و روزم همراه با غم تو سپری میشود.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم دلشاد باشم در حالیکه در گوشهای نشستهام و یاد تو برایم غمگینی میآورد؟ خال زیبای چشم تو من را به این گوشهنشینی کشانده است.
هوش مصنوعی: در برابر درگاه آن پادشاه زیبا و درخشان، سربازانی از هر سو آمادهٔ حمله و کمین به من هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک ام شبی که به خلوت جمال دوست ببینم
به از ممالک روی زمین به زیر نگینم
سماع بربط و جام خوش و حریف موافق
به روی دوست برآنم که در بهشت برینم
نه مرد باشم و باشم سزای آتش دوزخ
[...]
ز چشم خلق هوس میکند که گوشه گزینم
ولی تعلق خاطر نمیهلد که نشینم
سوار گشتم و گفتم: ز دست او ببرم جان
کمند عشق بیفگند و درکشید ز زینم
گناه من همه در دوستی همین که: بر آتش
[...]
نه بخت آنکه شبی با تو روبرو بنشینم
نه دل دهد که به جای تو دیگری بگزینم
زحال زار من ای هر دو دیده ام خبرت نیست
که نیست در غم تو غیر آه و ناله قرینم
برفتی از برم ای ماه سروقد گل اندام
[...]
تو شاه مسند حسنی و من گدای کمینم
مرا سعادت آن از کجا که با تو نشینم
چو خاکروبی آن در دریغ داشتی از من
گذار تا خس و خار رهت به دیده بچینم
سواره رفتی و سودم جبین به راه تو چندان
[...]
کدام صبح سعادت بود مبارک ازینم؟
که در برابرت آیم، صباح روی تو بینم
زهی مراد! که عاشق هلاک روی تو گردد
مراد من همه اینست، من هلاک همینم
گهی که سر بنهم بر زمین بپیش سگانت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.