هست آرزوی کشتن آن تند خو مرا
گر او نکشت، می کشد این آرزو مرا
جان من از جدایی آن مه بلب رسید
ای وای! گر فلک نرساند باو مرا
با ذوق جستجوی تو آسوده خاطرم
آسودگی مباد ازین جستجو مرا
ننگست عاشقان جهان را ز نام من
عاشق مگوی، هر چه توانی بگو مرا
گفتی که: آبروی هلالی سرشک اوست
رسوای خلق میکند این آب رو مرا