خاقانیا به سائل اگر یک درم دهی
خواهی جزای آن دو بهشت از خدای خویش
پس نام آن کرم کنی ای خواجه برمنه
نام کرم به دادهٔ روی و ریای خویش
بر دادهٔ تو نام کرم کی بود سزا
تا داده را بهشت ستانی سزای خویش
تا یک دهی به خلق و دو خواهی ز حق جزا
آن را ربا شمر که شمردی عطای خویش
دانی کرم کدام بود آنکه هرچه هست
بدهی بهر که هست و نخواهی جزای خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی مفهوم generosity (بخشش) و نیت پشت آن میپردازد. شاعر میگوید اگر کسی بخواهد با دادن یک درم، دو بهشت از خدا دریافت کند، نام آن را مهربانی نگذارید چون این عمل به خاطر پاداش و جزا بوده است. او بیان میکند که حقیقیترین نوع کرم آن است که فرد بدون انتظار پاداش، به دیگران عطا کند و به خاطر خداوند ببخشد. در واقع، نیت در بخشش بسیار مهمتر از عمل است و اگر کسی با نیت خوب و بدون انتظار پاداش به دیگران کمک کند، آن را باید کرم واقعی دانست.
هوش مصنوعی: اگر به یک گدا حتی یک درهم بدهی، از خدای خود دو بهشت جزا خواهی گرفت.
هوش مصنوعی: پس ای آقا، نام آن مهربانی را به من بده، چرا که محبت تو به من رنگ و لعابی از زیبایی و نیرنگ خودت دارد.
هوش مصنوعی: هیچگاه سزاوار آن نیست که بر کار خوب تو نام بد بزنند، زیرا تو با بخششهای خود بهشت را سزاوار خود ساختهای.
هوش مصنوعی: اگر به مردم یک دهی بدهی و از خدا دو برابر پاداش بخواهی، آن را مانند ربا در نظر بگیر زیرا آن را هدیه خود به حساب میآوری.
هوش مصنوعی: آیا میدانی چه کسی رحمت و بخشش واقعی را دارد؟ او کسی است که به همه نیازمندان کمک میکند و هیچ چیزی برای خود نمیخواهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی دوست مانده ام چو تو را دوست خوانده ام
کز دوست دوستانه ندیدم جزای خویش
گر عاشقی خطاست به نزدیک عاقلان
آن عاشقم که خوش بودم با بلای خویش
ماهی و دل هوای تو را کرده است خوش
[...]
هر کو کند تصّور رنج و بلای خویش
باشد بجای خود که نباشد بجای خویش
هر کام دل که چرخ کسی را دهد بطبع
عاقل نخواندش بجز از خونبهای خویش
دانا درین مقام گرش دسترس بود
[...]
ای روبهک چرا ننشینی به جای خویش
با شیر پنجه کردی و دیدی سزای خویش
دشمن به دشمن آن نپسندد که بی خرد
با نفس خود کند به مراد و هوای خویش
از دست دیگران چه شکایت کند کسی
[...]
هر کس نشسته شاد به کام و هوای خویش
بی چاره من اسیر دل مبتلای خویش
هم جان درون این دل و هم دوست، وه که من
خونابها خورم ز دل بی وفای خویش
فرداست ار به بنده جدایی، دلا، بیا
[...]
گر بنگری در آینه روزی صفای خویش
ای بس که بیخبر بدوی در قفای خویش
ما را زبان ز وصف و ثنای تو کند شد
دم در کشیم، تا تو بگویی ثنای خویش
منگر در آب و آینه زنهار! بعد ازین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.