شمارهٔ ۲۴ - در پاسخ نامهٔ مشتاقانهٔ شاه طهماسب ثانی که او را به همراهی خود دعوت کرده بود
ای صاحبی که از اثر رنگ و بوی تو
خون کرشمه، در جگر گلستان کنم
گنجینهٔ ضمیر گشایم به مدح تو
دست و دل نیاز، جواهر فشان کنم
صد گلستان بوسهٔ شرم از لب نیاز
خواهم نثار راه تو ای خرده دان کنم
گر خامه ریزد از کف جود تو رشحه ای
ابر بهار را ز حیا خوی فشان کنم
هر جا حدیث پنجهٔ خصم افکنت شود
از طعنه، نی به ناخن شیر ژیان کنم
از اعتدال طبع تو گر سر کنم سخن
صدگل به دامن تهی مهرگان کنم
نگذاشت جوش رعشه خجلت،کف مرا
تا خامه در ثنای تو، رطب اللّسان کنم
ازگردش زمانه ناساز، شد ضرور
چندی، وداع بزم تو ای قدردان کنم
از صبر، می زند دل مغرور لاف ها
خواهم که خویش را به فراق امتحان کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و ارادت عمیق شاعر به محبوبش است. شاعر با استفاده از جملات زیبا و استعارههای هنرمندانه، احساسات خود را نسبت به معشوق ابراز میکند. او میگوید که به خاطر بوی خوش و زیبایی معشوق، خون کرشمه را در دل گلستان میداند و همهی وجودش را به مدح و ستایش او وقف میکند. شاعر میخواهد برای معشوقش از گلستان بوسه بگذراند و در عین حال از ویژگیهای نیکوی او صحبت کند. او اشاره میکند که حتی اگر زمان دشواری کند، احساساتش نسبت به معشوق تغییر نمیکند و در نهایت به آزمایش عشق و وفاداری خود میپردازد.
هوش مصنوعی: ای کسی که بوی خوش و زیبایی تو به دل نشسته، من میخواهم با شور و شوق، جانی تازه به گلستان زندگیام ببخشم.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این معنا اشاره دارد که از عمق وجود خود و با تمام وجود، میخواهد با مدح و ستایش تو، گنجینههای درونش را نمایان کند و برای این کار، دست و دلش را صرف میکند و مثل جواهراتی باارزش، احساسات و محبتش را نثار میکند.
هوش مصنوعی: من برای تو، ای کسی که کم میدانی، به اندازه صد گلستان بوسهها و نشانههای عشق و شرم بر لبهایم میفرستم.
هوش مصنوعی: اگر قلم تو قطرهای از بخشندگیات بر زمین بریزد، من از شرم خود، باران بهار را نیز همچون رودی سرازیر میکنم.
هوش مصنوعی: هر جا که صحبت از خیانت یا بدزبانی دشمن باشد، من به هیچوجه به تندی و تهاجم پاسخ نمیدهم. من هرگز به روشی خشن و بیملاحظه مانند شیر وحشی پاسخ نخواهم داد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم دربارهی ویژگیهای متعادل و دلنشین تو صحبت کنم، میتوانم صد گل را جمع کنم و در فصل مهر به دامنم بگذارم.
هوش مصنوعی: احساس شرم و ناراحتی مانع شد که دستانم بخاطر ستایش تو بلرزد، تا بتوانم به راحتی دربارهات سخن بگویم.
هوش مصنوعی: به خاطر ناپایداری و سختیهای زندگی، مدتی لازم است که از محفل تو خداحافظی کنم، ای کسی که قدر مرا میدانی.
هوش مصنوعی: با صبوری، دل مغرورم را به چالش میکشانم و میخواهم خود را در جدایی آزمایش کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کو قاصدی که راز تو با او بیان کنم
جان را مگر به سوی جنابت روان کنم
گه نالهای چو مرغ فرستم به پیش تو
گه اسب را دو اسبه به پیشت روان کنم
کی من به صبح وصل تو یابم مجال قُرب
[...]
جانا ز درد عشق تو چون من فغان کنم
از چشمه های چشم جهان خون روان کنم
عهدیست در ازل بتو ما را که تا ابد
برهر چه رای عشق بود من همان کنم
ناصح چه منعم از می و معشوق میکنی
[...]
در مطلعی که وصف دهانش بیان کنم
غیر از میان چه قافیه آندهان کنم
چون خودفروش سود زسوا ندیده ایم
گر خاک را بزر بفروشم زیان کنم
خاموشی است ذکر خفی نزد سالکان
[...]
صد خنده واکشم ز تو تا ترک جان کنم
در خون صد بهار روم تا خزان کنم
تیغش ز سخت جانی من کند اگر شود
لوح مزار خویش ز سنگ فسان کنم
شب تا به روز بر سر کویت فغان کنم
شاید که از فغان دل تو مهربان کنم
شد داستان غمم به جهان وز شرار عشق
از آنکه داستان به جهانم نهان کنم
یک مشت استخوانم و شادم مگر شبی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.