گنجور

 
حزین لاهیجی

لوحش الله خامه ام که به صدق

هست با معنیش وفا و وفاق

ترجمان غم نهان من است

چون زبان، بسته با دلم میثاق

هم نی خوش نوا و هم نایی

آه عشاق و ناله سنج عراق

پیکر عشق را بود محیی

شاهد حسن را بود خلاق

سر معشوق از نوایش گرم

دل عاشق به ناله اش مشتاق

نقش او رشک صفحه ارژنگ

مدّ او، میل سرمهٔ اوراق

نقطه اش، بدر آسمان شرف

لیکن آسوده از خسوف و محاق

کرده مستانه جلوه هایش تنگ

عرصه بر ساقیان سیمین ساق

رگ افسرده را بود نشتر

سر بی مغز را بود مطراق

با رگِ ابر معنی است چو برق

شب معراج فکرت است، براق

گلشن از فیض جوی او، انفس

روشن از نور شمع او آفاق

گهر افشانده همّتش به طبق

به بر خازنان سبع طباق

حلی افزای این مقوس طوق

لوحه پیرای این مقرنس طاق

ننماید ز موم و خارا فرق

سر کند چون ز قصه های فراق