ز مژگان ساختم گلگون، چنان روی بیابان را
که داغ لاله کردم، مردم چشم غزالان را
نه آنم کز جفای عشق، آسان دست بردارم
به دامان قیامت می برم، چاک گریبان را
سواد دیدهٔ من، صورت نقش نگین دارد
ز بس افشرده ام بر چشم خون آلود، مژگان را
عبیر آلوده بویی، مغز گل را عطسه زن ، دارد
مگر دست صبا زد شانه، آن زلف پریشان را
نگاهت نارسا می افتد از دل های مشتاقان
به کوتاهی مبادا شهره سازی، مَدِّ احسان را
سراسر صرف شبهای جدایی می شود عمرم
برای سوختن چون شمع، دارم رشتهٔ جان را
گذشت آن هم که دل را از شهادت شاد می کردم
کشید از سینه ام بی رحمی صیّاد پیکان را
خدنگ ناز بی پروا، نگاه عجز نامحرم
که دیگر بر سر رحم آورد، آن نامسلمان را؟
حزین ، سر سبز دارد دانه ام را پرتو لطفش
نگهدارد خدا از چشم بد، آن برق جولان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حال و هوای عاشقانه و عاطفی شاعر است که به زیبایی و درد دلهای ناشی از عشق اشاره میکند. شاعر از چشمان خود به عنوان منبعی برای خلق زیبایی و اشک یاد میکند و به این نکته اشاره دارد که هرگز از عشق دست برنخواهد داشت. او از جدایی و دلتنگی خود صحبت میکند و عمر خود را در شبهای جدایی میبیند. همچنین، شاعر با زبانی هنری و پر از استعاره به زیباییهای معشوق و دردهای ناشی از عدم دستیابی به او اشاره میکند. در نهایت، او از خداوند درخواست مراقبت از خود و معشوقش را دارد.
هوش مصنوعی: با مژههای خود، چهرهای سرخ و زیبا چون گلها برای بیابان خلق کردم و با این کار، چهرهٔ زیبا و جذاب غزالان را تحت تأثیر قرار دادم.
هوش مصنوعی: من آن شخص نیستم که به آسانی از عشق و درد جدایی دست بکشم و در روز قیامت به سوی حق سفر میکنم، با دلی شکسته و نالهایی از عشق در سینهام.
هوش مصنوعی: نگاه من به قدری پرمغز و عمیق است که همچون نگینی زیبا به نظر میرسد. به خاطر اشکهای بسیار که بر چشمانم نشسته، مژگانم هم به حالت دلنشینی درآمده است.
هوش مصنوعی: بوی عطرآلودی که از گل برخاسته، مانند عطسهای است که از عمق وجودش برمیخیزد. آیا ممکن است که نسیم صبحگاهی این زلفهای پریشان را مرتب کرده باشد؟
هوش مصنوعی: برای توجیه تمایل و اشتیاق دلهای هوادارانت، مبادا به خاطر شهرت خود به دیگران لطف کنی.
هوش مصنوعی: تمام عمرم صرف شبهای جدایی میشود، مثل شمعی که در حال سوختن است. احساس میکنم که رشتهٔ زندگیام در حال قطع شدن است.
هوش مصنوعی: گذشت زمانی که با خوشحالی دل را از گواهی دادن به عشق شاد میکردم. حالا بیرحمی تیرانداز، تیرش را از سینهام کشید.
هوش مصنوعی: دختر نازنین و بیپروا، با نگاهی که به حالت ناتوانی دارم، آیا میتوانی آن شخص نامسلمان را به حالت تردید و ترحم واداری؟
هوش مصنوعی: حزین، با لطف خدا، دانهی من را که سرسبز شده، از آسیبهای دیگران حفظ کند و نور درخشان آن را از چشمهای بد دور نگه دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو بگشاید نگار من دو بادام و دو مرجان را
بدین نازان کند دل را بدان رنجان کند جان را
من و جانان به جان و دل فرو بستیم بازاری
که جانان دل مرا داده است من جان داده جانان را
چو نار کفته دارم دل بنار تفته آگنده
[...]
چو عاشق شد دل و جانم رخ و زلفین جانان را
دل و جان را خطرنبود دل این را باد و جان آنرا
من از جانان دل و دین را به حیلت چون نگه دارم
که ایزد بر دل و جانم مسلط کرد جانان را
نگارینی که چون بینی لب و دندان شیرینش
[...]
زهی سر بر خط فرمان تو افلاک و ارکان را
چوچابک دست معماری است لطفت عالم جان را
ز ابر طبع لولوء بخش و باد لطف تو بوده
بروز مفلسی بنشانده ی دریا و عمان را
تو کوه گوهری در ذات و من هرگز ندانستم
[...]
رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را
فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را
چو آمد جان جان جان نشاید برد نام جان
به پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را
بدم بیعشق گمراهی درآمد عشق ناگاهی
[...]
گه از می تلخ میکن آن دو لعل شکرافشان را
که تا هر کس به گستاخی نبیند آن گلستان را
کنم دعوی عشق یار و آنگه زو وفا جویم
زهی عشق ار به رشوت دوست خواهم داشتن آن را
بران تا زودتر زان شعله خاکستر شود جانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.