گنجور

 
حزین لاهیجی

کند خون دل من، چشم تر را خانه آرایی

که دیگر می کند بهتر ز می، پیمانه آرایی؟

چراغانی ز داغت، رخنه های سینه ام دارد

کند شبها دل دیوانه ام، ویرانه آرایی

به گوشت در نمی آید، حدیث نکته پردازان

کنند از قصهٔ زلفت، مگر افسانه آرایی

به اخلاص محبّت، رونق دل را حوالت کن

نیاز برهمن، بهتر کند بتخانه آرایی

حزین ، از کلفت دل خاطرم خشنود می باشد

کند گرد یتیمی، گوهر یک دانه آرایی