جز ذکر تو ساقی، دگر اوراد ندارم
می ده که سر صحبت زهّاد ندارم
بی تابی دامم نه ز اندوه اسیری ست
من تاب فراموشی صیّاد ندارم
از قید محبت نتوان یافت رهایی
بیرون شد ازین بیضهٔ فولاد ندارم
ای شیشهٔ طاقت زده بر خاره کجایی؟
در سنگدلی چون تو دگر یاد ندارم
خاموشیم از ناله نه قانون شکیب است
آسوده نیم، قوّت فریاد ندارم
بیرون ننهم پا ز دل خود که خراب است
دیوانهٔ عشقم، سر آباد ندارم
سنگین دلی ناز تو غلتاند به خونم
حاجت به سبکدستی جلاد ندارم
ساقی دوسه ساغر به کدو ربز، گدا را
از پیر مغان جز طلب ارشاد ندارم
آخر نه حزین توام ای دوست وفا کو؟
دیری ست که خاطر ز غمت شاد ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و وابستگی عمیق خود به محبوب سخن میگوید. او حسرت و حسرتی را که از جدایی و بیوفایی محبوبش احساس کرده، بیان میکند. شاعر به ساقی (نماد عشق) میگوید که غیر از یاد محبوب، چیزی دیگری ندارد و نمیتواند از این عشق رهایی یابد. او به یاد میآورد که در دلش درد عشق است و این درد او را به فریاد میکشد. در نهایت، شاعر از وفای دوست مینالد و میگوید که مدتهاست که دیگر شادی خاطر ندارد. بهطور کلی، شعر به ابراز عواطف شدید و دردهای ناشی از عشق و جدایی پرداخته است.
هوش مصنوعی: جز یاد تو ای ساقی، دیگر هیچ ذکر و دعایی ندارم. برایم شرابی بریز که در گفتگو با زاهدان، سخنی ندارم.
هوش مصنوعی: من به خاطر غم و اندوه اسیر نیستم، بلکه بیتابی و ناتوانی من به خاطر این است که نتوانستهام صیاد را فراموش کنم.
هوش مصنوعی: از قید محبت نمیتوان گریخت، و من از این محبتی که به جنس آهنین و سخت مانند تخم مرغ درآوردهام، نمیتوانم رها شوم.
هوش مصنوعی: ای شیشهای که از فشار و ضربههای سخت شکسته و خرد شدهای، کجایی؟ من در سخت دلی و بیرحمی مثل تو دیگر کسی را به یاد ندارم.
هوش مصنوعی: ما در سکوت به سر میبریم و این سکوت به خاطر نالههایی نیست که داریم؛ بلکه در واقع از صبر و تحمل ما نشأت میگیرد. در آرامش زندگی میکنیم، زیرا دیگر نیرویی برای فریاد زدن نداریم.
هوش مصنوعی: هرگز پایم را از دل ویرانم بیرون نمیبرم، زیرا من دیوانهٔ عشق هستم و هیچ آرامشی ندارم.
هوش مصنوعی: بار سنگین دلربایی تو باعث غرق شدن من در درد و رنج شده است و نیازی به بیرحمی و ستم دیگری ندارم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، چند جام خوشمزه به من بده، من از پیر مغان فقط راهنمایی و نصیحت میخواهم و چیز دیگری نمیطلبم.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، کجاست وفای تو که مرا رنجیده کرده؟ مدت زیادی است که به خاطر اندوه تو دیگر خوشحال نیستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل شاد از آنم که دل شاد ندارم
وارسته منم خاطر آزاد ندارم
در راه تو جان بر لب و سر بر کف دستم
شمع سحرم حاجت جلاد ندارم
ترسم نبرد راه نسیمی بچراغم
[...]
هرگز دلی از نالة خود شاد ندارم
فریاد که من طالع فریاد ندارم
تا بود دلم بستة زنجیر بلا بود
در عمر خود آسودگیی یاد ندارم
در طالع بزم فلک از نالة من نیست
[...]
چون شادی بی غم به جهان یاد ندارم
دلشاد از اینم که دل شاد ندارم
یاد آن شه چینی که دهد داد ندارم
اما چو تو بیداد گری یاد ندارم
آن روز کدام است که بی آن لب شیرین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.