سر تا قدم از خون جگر، غیرت باغم
گلرنگ تر از لاله بود پنبهٔ داغم
در میکدهٔ درد، چو من نیست حریفی
جوشد ز لب خویش چو تبخاله ایاغم
دارم دلی آزرده تر از خاطر مجنون
آشفته تر از طرهٔ لیلی ست دماغم
تا شور جنون داشت دلم، درد یکی بود
از عشق، پرآشوبتر افتاد فراغم
سرگشتگیم برد ز ره راهنما را
صد خضر درین بادیه گم شد به سراغم
منقار بریدند ز مرغان چمن سیر
خاطر چه گشاید ز نوا سنجی زاغم
افزود حزین آتشم افسانهٔ ناصح
چون لاله ازین باد برافروخت چراغم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از احساسات عمیق و دردناک شاعر در مورد عشق و دلتنگی صحبت میکند. او از غیرت و سختیهای عشقی میگوید که جانش را پر کرده و حالش را آشفته کرده است. شاعر بیان میکند که در مواجهه با درد و فراق عشق، هیچ همدمی ندارد و حتی یادآوریهای دیگران هم به دردش افزوده است. همچنین از سرگشتگی و عدم راهنمایی در مسیر خود شکایت دارد و میگوید که حالش از سایرین نیز بدتر است. در نهایت، او با اشاره به آتش درونش و افسانههایی که به او گفته میشود، نقص و رنج عشق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: تمام وجودم از خون دل سرشار است و غیرت من، مانند رنگ زیبای گل، از پنبه داغی که دلم را میسوزاند، رنگینتر است.
هوش مصنوعی: در دیوانهخانهی درد، مانند من هیچ رفیق و همنشینی نیست. از لبهای خود، مانند شراب، جوشش و دلتنگی به بیرون میریزم.
هوش مصنوعی: دل من به شدت غمگین و آزردهخاطر است و حالت و افکارم از مجنون و عشق او به لیلی هم آشفتهتر است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دلم پر از شور جنون بود، درد من تنها به خاطر عشق بود، اما اکنون که از عشق دور شدهام، حال و وضعی پرآشوبتر دارم.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که فردی که در مسیر زندگی سرگردان شده، راهنما و هدایت کنندهای را از دست داده است و به همین دلیل در این بیابان پر از مسیرهای پیچیده، از او خبری نیست و نمیتواند به مقصدی برسد.
هوش مصنوعی: پرندگان باغ را از لذت پرواز محروم کردند، اما دل من از نوای زاغ چه خوش میشود؟
هوش مصنوعی: حزین، شعلهٔ دلم را بیشتر کرده است و مانند افسانههای نصیحتکننده است. مانند لالهای که در اثر این باد روشن شده، نور وجودم را در این شرایط افزایش دادهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی روی تو پروانه ای امشب به چراغم
خود را به چنان بی خودیی سوخت که داغم
مطرب به کنایت غزلی دوش ادا کرد
کز گریه شدم مست و شد از دست ایاغم
دور از تو ز خود رفتگیی می دهدم دست
[...]
چون سینه ماتمزدگان غرقه داغم
در کسوت سوسن شکفد لاله راغم
آه این چه نسیم است که از دامن نازش
صد خرمن گل ریخته در جیب دماغم
در کام سمندر شکند شهد سلامت
[...]
تا چند به روزن نرسد نور چراغم؟
رنگین نشود پنبه ز خونابه داغم
هر چند که چون ذره ندارم به جگر آب
از چشمه خورشید خورد آب، دماغم
وقت است که بر تن بدرم اطلس افلاک
[...]
خون میچکد از دیده ز نظاره داغم
تا خون نشود، وا نشود غنچه باغم
پیدا نبود دل ز هجوم غم معشوق
پنهان شده از کثرت پروانه، چراغم
گر بر لبم انگشت زنی، جوش زند خون
[...]
تکلیف شراب است نمک ریزی داغم
برگردن پیمانه ی می، خون ایاغم
پیغام جنون می شنوم از لب ساغر
بوی عرق فتنه دهد، می به دماغم
همصحبتی من به کسی سود ندارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.