ازین دهشت که هجرانی مبادا در کمین باشد
ز حسرت هر نگاه من نگاه واپسین باشد
گره سازد زبان شعله شمع انجمن پیرا
به هر محفل که حرفی زان عذار آتشین باشد
شود در موج آب زندگانی سبزه اش غلتان
در آن گلشن که ابروی تو را از ناز چین باشد
ازین آشفته حالی سر نمی پیچم، سرت گردم
چنین خواهد اگرزلف پریشانت چنین باشد
فریب حرف و صوت خضرم از جا برنمی آرد
که آب زندگی لعل تو را پر نگین باشد
نمی افتد به دست مدّعی سرمایهٔ معنی
که این گنج گهر، کلک مرا در آستین باشد
دل خود میخورد مورش، حزین از تنگدستیها
در آن خرمن که برق بیمروت خوشهچین باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به هرکشورکه بخرامی فتوح تو چنینباشد
تورا از خلق و از خالق دعا و آفرین باشد
چه دانستم که این دریای بی پایان چنین باشد
بخارش آسمان گردد کف دریا زمین باشد
لب دریا همه کفر است و دریا جمله دینداری
ولیکن گوهر دریا ورای کفر و دین باشد
اگر آن گوهر و دریا به هم هر دو به دست آری
[...]
اگر بختم دهد باری که یارم همنشین باشد
زهی مقبل که من باشم زهی دولت که این باشد
نباید این چنین ماهی برون از هیچ خرگاهی
نظیرش گر همیخواهی مگر در حور عین باشد
میان ظلمت مویش به زیر پرتو رویش
[...]
طبیب جان بود آن دل که او را درد دین باشد
برو جان مهربان گردد چو او با تن بکین باشد
تن بی کار تو خاکست بی آب روان ای جان
دل بیمار تو مرده است چون بی درد دین باشد
تن زنده دلان چون جان وطن برآسمان سازد
[...]
کسی کز عشق فانی شد، چنین باشد، چنین باشد
نشان موج از دریا، همین باشد، همین باشد
دلی کو جمله جان گردد، نه آن گردد، نه این گردد
چو سنگ لعل کان گردد، نگین باشد، نگین باشد
یقین اندر فنا باشد، گمان از هستی آن خیزد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.